گلى که باغ رسالت از او معطر بود کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود! به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم که شعله هاى چراغش، از آتش در بود! نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود! کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى عذار عصمت پروردگار داور بود! در آفتاب، بریدند سایه بان کسى که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود! کنار قبر پدر با کنایه مى گوید: نشان اجر رسالت به دست دختر بود! پى دفاع ولایت، شکست آن دستى که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود! به کودکى شده بانوى خانه بى زینب که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود! @babollharam