روضه: وقتی هوای روضه ما باز مادری است حال و هوای گریه ما جور دیگری است وقتی که مادر همه ماست فاطمه حسی که بین ماست، همانا برادری است مداح و روضه خوان و سخنران و چای ریز کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری است شاهان روزگار به ما غبطه می خورند این نوکری خودش به خدا عین سروری است این اشک ها نشان دل بی قرار ماست عالم بداند اینکه دل شیعه مادری است زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی است زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری است زهراست آن که ام ابیهای احمد است زهراست مادر همه ما، چه مادری است زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا از لطف فاطمه است، اگر شیعه حیدری است زهراست آنکه در ره حیدر خمیده شد بگذاشت سر به پای ولایت ... شهیده شد وحید محمدی 🖤🖤 گرفتی دست بر ديوار و دستی بر كمر زهرا نگاهت گاهگاهی هست بر ديوار و در زهرا نخی از چادرت را تا كه بر مسمار ِدَر ديدم مرا شِشماهه محسن ياد آمد در نظر زهرا ميانِ كوچه دشمن با غلاف كين تو را ميزد شدی بهر علی در كوچه با جانت سپر زهرا ز سيلی با علی حرفی نگفتی ليک فهميدم در آنجايی كه پوشاندی رُخت آسيمه سر زهرا شنيدم مرگ ميكردی طلب بِين دعاهايت كه بودی از غم هجر پدر خونين جگر زهرا اگر سوی پدر رَفتی مَگو از ماجرای خويش اگر چه مانده از سيلی بِرُخسارت اثر زهرا بيا بر عاصیِ درمانده لطفی كن كه با يادت بريزد اشک غم از ديده اش بار دگر زهرا داود تيموری