جان ما قبضه بین دستانش عالمی گشته تحت فرمانش روح خود را دمید در آدم فتبارک به صُنع یزدانش خَم ز ثِقل کلام او محراب ؟ یا که از انحنای مژگانش @hosenih آفتابی که مطلع نور ست انعکاسی ز برق دندانش تشنگان محبت اش دارند صد‌ پیاله به زیر بارانش سر ما عاریت به روی تن ست تا که گردد نصیب چوگانش دل عشاق او طلا شد و بعد یک به یک خورده زیر ایوانش روی دوش نبی شکسته بت و لات و عزی گذشت دورانش کافری گفت  یا علی مددی حضرت عشق داده ایمانش به دم هو بِکُش گناهم را بلکه افتد دمی ز جولانش چشم ما جای پای علی ست اشک ها پاسبان و دربانش گفتمش غصه ی نجف دارم حاجتم داد در خراسانش @hosenih گفته مولا فمَن یمُت یَرنی با شهادت شوم بقربانش شعر من وقف کربلا و نجف بعد آن نذر مرد میدانش صبح جمعه که رفت ، جان دادیم زنده تر شد تمام ایرانش شاعر: @hosenih