. (نوحه های ) 🔵 شهادت (ع) شب تاریک و خسته ی راهم شمع تنهایی شعله ی آهم یادگاری از بودن با تو عکس جمالت قاب نگاهم سیدی مولا مولا حسینم دل بی قرارم کوفه نیایی ابری و زارم کوفه نیایی به کوچه های پاییز بی تو گل بهارم کوفه نیایی اینجا عهدی بر وعده نمانده جانم را این غم بر لب رسانده دست من بسته دست نامردی پای پیاده هر سو کشانده من زمین خوردم تا تو بمانی از غمت مُردم تا تو بمانی با لب خونین آبی نخورده نام تو بُردم تا تو بمانی آینه ی دل سنگ جفا دید هم در این کوفه کرببلا دید بالای بام دارالعماره چشم دل من راس تو را دید 🔵 قافله به کربلا اینجا گلزار آل رسول ِ ساکن این جا حجش قبول ِ وقتی محل داغ حسین ِ کربلای زهرای بتول ِ آه و واو یلا آه و واویلا بوی گلهای اطهر پیچیده صدای قلبی مضطر پیچیده بر استقبال کاروان غم ناله حزن مادر پیچیده از عاشورایی باشد خبر دار از آسمانی که باشد بلا بار از ازل دیده پیش چشمانش در دل گودال جسمی گرفتار برگ گلهایی میسوزه اینجا میسوزه لبها بر لب دریا عطش میگیره دنیای چشم و آتش میسوزه حاصل زهرا اینجا مهمان و غم نصیبی ها یک کاروان و غم نصیبی ها امیر قافله تنها در صحرا لب عطشان و غم نصیبی ها 🔵 (س) ای سرت روی زانو بابایی صاحب زخم ابرو بابایی چشمای نیمه باز و نبندی میزنم شونه ، گیسو بابایی بابا لالایی بابا لالایی میدونم بابا خسته ی دردی خسته از تیغ تیز نبردی من خودم دیدم دیدی از نیزه سیلی میخوردم گریه میکردی دامن از اشکم لاله ها دارم به برگ رویم ژاله ها دارم ناله نکردم پیش خلایق با دیدار تو ناله ها دارم گوشه ی چشمم آثار زخم نیلوفر تو گلنار زخم نه فقط چشم و گونه دختر تن رنجیده تبدار زخم لحظه ها بی تو سخت برایم خواب تو دیدم گفتی میایم حالا که بابا آمدی اینجا ببر من و ای وصلت دوایم 🔵 (س) دو دل و دلبر بر سر دستم دو گل پرپر بر سر دستم شریک داغ کرب و بلا شد هستی خواهر بر سر دستم آه و واویلا آه وا ویلا از دل دریا گوهر آوردم من آسمان واختر آوردم تن مجروح دو یاس خونین یادگاران خواهر آوردم آوردم با خود دو یاس پرپر با دل خونین با چشمان تر دیده ام هجر طفلان زینب تازه شد داغ قاسم و اکبر در خطر وقتی حرمتم دیدند هل مِن معین و حجتم دیدند یار من گشتند ، غربتم دیدند مردانه مثل حیدر جنگیدند در خطر وقتی حرمتم دیدند اما امان از قلب شکسته میبرم خیمه اشک پیوسته میدانم زینب بر داغ طفلان میان خیمه تنها نشسته 🔵 ابن الحسن (ع) آرزوی من گلگون نشستی امید عالم در خون نشستی من مگر مُردم ای عمو جانم بی کس و یاور و محزون نشستی ای عمو جانم ای عمو جانم دشمن رسیده بالا سر تو لشکر کینه دور و بر تو زیر لب داری ذکر یا اُما شرمی ندارد از مادر تو گلچینی عقده بر چمن دارد خزان کینه با یاسمن دارد یکی عزم رگهای گلویت دیگری قصد پیروهن دارد سرو قَدَت را در هم شکستند تیر و سر نیزه با هم پیوستند باران سنگ و نیزه ، شمشیرها دسته دسته بر جسمت نشستند سپر جسمت دستم عمو جان تمام بود و هستم عمو جان من در آغوشت گفتم یا زهرا به شهیدان پیوستم عمو جان 🔵 (ع) آن که باشد بر غصه ها عالِم سرور و مولای بَنِ الهاشم ناله ها دارد با دو چشم تر کنار جسم اکبر و قاسم آه و وایلا ابا عبدالله در دل خیمه روضه میخواند حال دل او کس نمیداند گلاب اشک سرخ چشمم را به دست و پای قاسم نشاند بر فلک پر داده نوایش را کرده آزاد از دل صدایش را جسم صد چاک قاسم ببیند گویا که می بیند بابایش را روز بقیع و یاسمن دیده غربت یاسش در چمن دیده وقتی که دیده زخم قاسم را پیکر مجروح ِ حسن دیده گلچین دوباره چنگی نشان داد هر چه شرر بود بر این جوان داد باران تیر از هر طرف دیده دیده این پسر مثل بابایش جان داد محسن غلامحسینی 👇 فاطی عالی