#امام_جواد
لب تشنه بود ، تشنۀ یک جرعه آب بود
مردی که دردهایِ دلش بی حساب بود
پا می كشید گوشۀ حجره به رویِ خاك
پروانه وار غرقِ تب و التهاب بود
در ازدحام و هلهلۀ نانجیب ها
فریاد استغاثۀ او بی جواب بود
یک جرعه آب نذر امامش كسی نكرد
هر چند آب دادنِ تشنه ثواب بود
آخر شبیه جدِ غریبش شهید شد
آری دعایِ خسته دلان مستجاب بود
تا سایبانِ پیکرِ نورانیش شود
بالِ کبوترانِ حرم را شتاب بود
اما فدایِ بی کفنِ دشت کربلا ....
آلاله ای كه زخم تنش بی حساب بود
هم تیغُ نیزه خونِ تنش را مکیده بود
هم داغ دیدۀ شررِ آفتاب بود ...
@deabel