دلم شراره ی شمعی شده در انجمنت صدای زخمی من وقف زخم های تنت سلام بر تو که با خون خویش کردی غسل سلام بر تو که گردید بوریا کفنت تو آن صحیفه ی صد پاره ای که بنوشتند  هزار و نهصد و پنجاه آیه بر بدنت تمام عمر، رضا بوده ای به زخم قضا از آن "رضاً بقضائک" شد آخرین سخنت تو بر هزار سلیمان کنی سلیمانی  روا نبود کُشَد سی هزار اهرمنت به طل زینبیه خواهرت به سر می زد که دید در دل گودال دست و پا زدنت از آن زمان که شکست استخوان سینه تو شدند خیل ملایک به عرش سینه زنت رواست آنکه ملایک ز عرش سجده برند بر آن حصیر که هنگام دفن شد کفنت روا نبود که هنگام خواندن قرآن سرت به نی بود و خون بریزد از دهنت   استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel