تو زمین خوردی و من آه جگر سوز زدم جلوی چشم ترم سوختی و دم نزدی قنفذ از دست تو با ضربه پذیرایی کرد ای شکسته سپرم سوختی و دم نزدی قاتلت دور و برم پرسه زنان می خندد زد شرر برجگرم سوختی و دم نزدی رد خون تو نرفت از در بشکسته من در کنار پسرم سوختی و دم نزدی منم و چاه و غم و گریه و تنهایی و درد بهترین همسفرم سوختی و دم نزدی قامت خم شده ات علت قد خم من غصه مرقد بی نام و نشانت غم من محمد حبیب زاده @deabel