✍می نویسم به یاد عزیزان سفر کرده ای که مسافر آسمان شدند و تنها نام و یادشان در روی زمین باقی ماند. تا بودند دلمان گرم بود به حضور و بودنشان، لحظات زندگی مان در کنارشان چون برق سپری شد. محفلمان همیشه گرم و نورانی بود. همچون ستاره های درخشانی بودند که درصدر دورهمی هایمان می درخشیدند. دعاهای خیرشان همیشه بدرقه ی راه زندگی مان بود، اخلاق نیکویشان دلهایمان را وابسته به مهر و مهربانی خود کرد. پیوسته به ذکر و دعا مشغول بودند،در زمین بودند اما نامشان در محفل فرشتگان برده می شد. روزگار همچون قطاری می گذشت ... ناگهان پیک اجل در ایستگاهی ندای رفتن سر داد که باید بار سفر بست و در جمع ملکوتیان ساکن شد. بار سفر بستند و روحشان مهمان خدا شد مهمانانی که در جمعشان از زن و مرد،کودک و جوان ،کوچک و بزرگ بودند. سفید پوش و آرام چشم فرو بستند و رفتند به دنیای دیگر، رفتند تا حیات جاودانی را شروع کنند. رفتند و دلهایی را در حسرت خوبی و مهربانی های خود گذاشتند دل هایی از رفتنشان داغدار شد کودکانی از نبود مادرانشان معصومانه گریستند مادرانی از داغ جوانان سفرکرده شان سوختند و اشک ریختند پدرانی که رفتند و چشمان عزیزانشان را باران اشک دربرگرفت ستون خانواده بی تکیه گاه ماند... رفتند و پرواز کردند دستشان از این دنیای زندگان کوتاه ماند... قطار زندگی سریع حرکت می کند هر لحظه در ایستگاهی توقف می کند و مسافری را با خود به دیار باقی می برد. همه ما در این دنیا چون مسافرانی هستیم که باید بار سفرمان و توشه راهمان آماده باشد مبادا راهی سفر شویم اما بی توشه، مبادا با بار گناهانمام به ملاقات خدا برویم. این راهی است که هیچ بازگشتی ندارد. بارالها از تو می خواهیم عاقبت نیکو نصیبمان کنی و ما را با بهترین توشه ی ایمانی مهمان درگاه خود گردانی. رفتگانمان را بیامرز گناهانشان را ببخش و بیامرز جنت الفردوس را نصیبشان گردان. الهی آمین.