#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رشيد (بر وزن زبير) به اين خاطر كه زادگاه خود و پدر و اجدادش بلده ((هجر)) (بر وزن كمر) بود، او را ((رشيد هجرى )) مى خواندند، او در كوفه سكونت داشت و در هر فرصتى از حريم مقدس امير مؤ منان على (ع ) دفاع مى كرد.
او از ياران خالص و با كمال و شجاع حضرت على (ع ) بود، وقتى كه عبيدالله بن زياد (دژخيم خونخوار يزيد) بر عراق مسلط شد، دستور داد، ياران خاص على (ع ) را كه هرگز از خط آن حضرت ، بيرون نمى روند، دستگير كنند، يكى از آن ياران ، رشيد هجرى بود، او را دستگير كرده نزد ابن زياد آوردند.
ابن زياد ستمگر و مغرور كه دژخيمى ، بى رحم و خونريز بود، به رشيد رو كرد و گفت : ((مولاى تو على (ع ) قتل تو را چگونه بيان كرده است ؟))
رشيد با كمال قاطعيت گفت :
روزى در نخلستانى همراه جمعى در محضر امير مؤ منان على (ع ) بودم ، از خرماى يكى از نخله هاى آن نخلستان خواست ، عرض كردم : آيا خرماى اين درخت ، از خرماى ساير درخت ها بهتر است كه مى فرمايى از خرماى اين درخت بياورند؟
فرمودند: (نه منظور چيز ديگر است ) عبيدالله بن زياد ناپاك به زودى تو را به بيزارى از من وارد مى كند، و اگر بيزارى نجويى ، دو دست و دو پايت را قطع مى نمايد و هم چنين زبانت را مى برد، و سپس پيكرت را بر شاخه اى از همين نخله (درخت خرما) كه خرماى آن را طلب كردم ، آويزان مى نمايد تا كشته شوى .
عرض كردم : ((آيا پايان اين كار، بهشت است ؟))
فرمود: ((تو در دنيا و آخرت با من هستى )).
عرض كردم : اذا و الله لا اتبرء منك : ((در اين صورت سوگند به خدا از تو بيزارى نمى جويم )).
(رشيد هجرى بعد از اين خبرى كه از مولايش شنيد روزها مكرر كنار آن نخله خرما مى رفت و به آن آب مى داد، و مى گفت : اى درخت من براى تو بزرگ شده ام و تو براى من روييده شده اى ).
ابن زياد گفت : ((به گونه ديگرى تو را بكشم تا سخن مولايت على (ع ) در مورد چگونگى قتل تو، دروغ گردد؟))
سپس دستور داد، دو دست و دو پاى آن دلاور مرد مخلص را قطع نمودند ولى زبانش را قطع نكرده ، و با همان وضع او را به دار آويزان نمودند.
مردم از هر سو، اطراف چوبه دار جمع شدند، او با اين كه دست و پايش قطع شده بود، در شاءن خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام ) سخن مى گفت ، و از علوم و اسرارى كه مولايش حضرت على (ع ) به او آموخته بود، براى مردم بيان مى كرد.
سپس گفت : ((اى مردم هنوز وقت باقى است و مسايل خود را از من بپرسيد. شخصى با شتاب ، خود را به ابن زياد رساند و گفت : اى امير! با اين كه دست و پاى اين مرد (رشيد) را قطع نموده اى ، بر فراز چوبه دار از امور بسيار مهم خبر مى دهد و بر ضد بنى اميه افشاگرى مى نمايد...
ابن زياد دستور داد كه جلادش برود و زبان رشيد را قطع كند، او نيز همين دستور را اجرا كرد، و شب آن روز، رشيد بالاى دار به درجه رفيع شهادت نايل گشت و به اين ترتيب در سخت ترين شرايط، نسبت به على (ع ) مخلصانه وفادارى نمود.
بدين طريق جريان قتلش مطابق فرمايش على (ع ) اجرا گرديد و راستى سخن مولايش على (ع ) آشكار گرديد.