#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
جناب آقاى قندهارى سابق الذكر و نيز جمعى ديگر از موثقين نجف اشرف نقل كرده اند كه : رشادمرضه كه از تجار درجه يك عراق مى باشد، تقريبا در هفت سال قبل به مرض سرطان داخلى مبتلا شد و اطباى عراق و لبنان و سوريه از معالجه اش عاجز شدند و براى مداوا به ممالك اروپايى رفت ، بالا خره به او گفتند به هيچ وجه علاجى ندارد چه جراحى بكنيم و چه نكنيم ريشه سرطان به قلب رسيده و بر فرض ، جراحى بكنيم يك هفته ديرتر شايد بميرى .
دست اززندگى مى شويد شب در خواب ، عربى را مى بيند كه پيراهن كرباسى در بر دارد با محاسن متوسط، مى گويد:((رشادمرضه اگر قبر مرا درست كنى ، من از خداوند شفاى تو را مى خواهم )).
مى پرسد شما كيستيد؟ مى فرمايد من ((ميثم تمار)) هستم (ناگفته نماند كه قبلاً بارگاه ((ميثم )) بسيار مختصر و محقر بود). از خواب بيدار مى شود و دو مرتبه به خواب مى رود و همان منظره را مى بيند. در مرتبه سوم نيز همينطور مشاهده مى كند.
فردا با هواپيما به بغداد برمى گردد و ازراه مستقيما به درخواست خودش او را بر سر قبر ((ميثم )) مى آورند و آنجا مى ماند. شب هنگام همان شخصى كه در خواب ديده بود در مقابل چشمش پيدا مى شود و صدايش مى زند ((رشادمرضه ، قُم )) يعنى بلند شو، مى گويد نمى توانم . با تندى مى گويد ((قُم )) ناگهان مى ايستد و آثارى از مرض در خود نمى بيند.
بلافاصله مشغول تعمير بارگاه ميثم مى شود و قبه آبرومند فعلى را مى سازد وبعد شوق تعمير قبر مسلم بن عقيل را پيدا مى كند و قبه طلاى مسلم را تمام مى كند و سپس براى تجديد تذهيب گنبد مولا اميرالمؤ منين عليه السّلام دويست كيلو طلا مى پردازد و اكنون بحمداللّه تذهيب گنبد تمام شده است .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
و نيز جناب مولوى مزبور نقل كرد كه برادرم محمد اسحاق در بچگى مسلول شد و از درمان نااميد گرديديم . پدرم او را به كربلا برد و در حرم حضرت اباالفضل عليه السّلام او را به ضريح مقدس بست و از آن بزرگوار خواست كه از خداوند شفاء يا مرگ او را بخواهد. بچه را بست و خود در رواق مشغول نماز شد، هنگامى كه برگشت نزد بچه ، گفت بابا گرسنه ام . به صورتش نگاه كرد ديد رخسارش تغيير كرده و شفا يافته است ، او را بيرون آورد و فرداى آن روز انار خواست و هشت دانه انار ويك قرص نان بزرگ خورد و اصلاً از آن مرض خبرى نشد و اكنون ساكن نجف و در حضرت حمزه مشغول خبازى است .
بنده در سفرى كه براى زيارت حضرت حمزه مشرف شدم به اتفاق جناب مولوى ، محمد اسحاق مزبور را ملاقات كردم و آثار ورع و صلاح و سداد از او آشكار بود.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽