شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
بودتا که وضعیت منا دید همون روز بردم اتاق زایمان ومادر عزیزم پشت در بود گریه می کرد وبه در می کوبی
🌸🍃 دختری از دیار غریب .............................من بعداز فارق شدنم به خونمون رفتم ولی از محمد خبری نبود اون بادوستش رفته بود مسافرت پی خوش گذرانی خودش بود وخبری هم ازش نداشتم چون اون موقع آدم های پول دار گوشی موبایل داشتن وماهم جزع پول دار هانبودیم مادرم هم صبح می آمد کمک حالم وموقع نهار می رفت وبعد از ظهر باز برمی گشت وباز برای شام می رفت وباز آخر شب باز می گشت تا صبح کمکم باشه وقتی دخترم به خانه بهداشت بردم خانمی که مسئوله آنجابود گفت دخترتون خیلی خیلی کم وزنه وفکر نکنم البته دور از جونش زنده بمونه ومن هم چنان گریه می کردم ولی مادرم دلداریم می داد تا بعد از سه روز محمد برگشت ودخترشو دید خوش حال شد وگفت باز جای دیگه خواستن برن ولی به دل شوره افتاده بود برگشت خونه اون موقع زایمان من با تمام هزینه وخدمات که انجام داد بود ۳۰۰۰ تومان شده بود که مادر عزیزم خودش داد ومادر شوهرم به روی خودش نیاورد ولی محمد بعد از برگشتن به مادرم برگردوند . تمام ز حمت من وبچه ام رو مادرم کشید ولی اسمشو مادر شوهرم گذاشت بهار. باز گفتم اشکال نداره خلاصه بگم بهار ۱۸ روزه بود که داییم مادرم را به زور شوهر داد ومادرم زن یه حاجی که ۲۰ سال از خودش بزرگ شد وزندگی برای من که جز مادرم کسی نداشتم مشکل ومشکل تر شد یادمه همان روز که مادرم ازدواج کرد من از غصه از هوش رفتم وبعد از دکتر بردن وخواهر هام منا خونه یکی از خواهرم آوردن تاچند روز ازم مواظبت کردن تا سر پاشدم وبرگشتم مادر شوهرم اجازه نمی داد حمام کنم ویا لباس های بچه را اون جا بشورم یادمه توی سرمای زمستان وقتی برف ها از سر خونه مون با نور آفتاب اب می شدن از یه لوله پایین میریختن من یه سطل گذاشتم وکهنه های بچه توی آب یخ زده می شستم که از سرمای زیاد آب دستام قرمز می شد ویخ می زد ومادرش هم با خوشحالی ولذت نگاهم می کرد ومن با گریه کهنه های بچه را که زیاد هم تمیز نشده بودن سر بند می زاشتم ولی مادر شوهرم آمد بند لباس را ورمی داشت ولی الان وقتی دخترش پیشم درد دل می کنه یاد گذشته خودم میفتم رفتارمادرشوهرم باهام بد بود اجازه نمی داد محمد چیزی برام بخره مثلامحمد عیدنوروز برای همه لباس می گرفت ولی اجازه نداشت برای من ودختر چیزی بگیره اما باز مادرم به دادم می رسید من این خاطره هارا با گریه می نویسم وقتی یاد مادم ومهربونیاش میفتم زبانم کم میاره از عشق مادر عزیزم که چیزی بگم اگر کفش نداشتم مادرم برام می خرید اگر دخترم لباس نداشت مادرم برام تهیه می‌کرد ومحمد هم کاری به بی رحمی مادرش نداشت و گاهی وقت هابرای همه خانوادشون که لباس می گرفت البته به جز من یه شلوار ویا پیراهن هم برای دخترم می آورد ومی گفت به‌خاطر این که لباس زیاد گرفتم اینا به جای تخفیف بهم دادن ومن با حسرت تماشا چی بودم واز درون با خدا حرف می زدم . گذشت دخترم ۲ساله شد و رفتار های مشکوک از محمد دیدم خدایا یعنی داره به من خیانت می کنه یه روز که رفتم پیش خواهرم وقتی برگشتم به مادر شوهرم گفتم محمد کجاست اونم گفت توی اتاق مهمان گوشی تلفن برده کلی حرف زده الانم خوابه رفتم در زدم گفتم محمد . الکی گفتم کلید اتاق را خونه خواهرم گم کردم گوشی تلفن بده می خام زنگ بزنم اونم گوشی بهم داد آخرین شماره که محمد گرفته بود گرفتم یعنی زدم سر تکرار واییییییییییی دنیا به سرم خراب شد دوستم بود که حتی از هر نظری بگی من ازش سر بودم محمد فهمید ومنا زد وبه مادر م توهین کردن نمی دونم چی شد که یهو سر از زیر زمین در آوردم وشیشه سم توی دستم سر کشیدم واییییییییییی چشمام سیاهی رفت بالا آوردم ولی فایده ای نداشت مادر شوهرم همسایه هارا خبر کرد ومن را به درمانگاه واز آنجا با آمبولانس به بیمارستان بردن توی بیمارستان معده من را شست وشو دادن سه روز توی بیمارستان بودم بعد از سه روز کلا دیگه نه می تونستم حرف بزنم ونه حرکت کنم دکتر ها گفتن از نظر ما معده خوب شست وشو دادیم دیگه سمی توی بدنش نیست وباید منتقل بشه به شهر بزرگ تر که بیمارستان روان درمانی داره ومادرم آمده بود بالای سرم دکتر بهش گفته بود که افسردگی شدید داره منو بازحمت سوار ماشین کردن وبه بیمارستان روانی هابردن من نه حرف می زدم نه حرکت می کردم هر دو دستم مثل چوب خشک شده بودن منو بستری کردن وتا ۱۵ روز بستری بودم توی اون ۱۵ روز که بستری بودم مادرم وخواهرم همراهم بودن کسایی که به ملاقات من می آمدن هر کدام حرفی می زدن ودر مورد من قضاوت نابه جا می کردن ومن فقط می شنیدم ولی نه واکنشی ونه صدایی فقط چشم وگوشم فعال بود مثل مرده ای که نمی توانست در مورد قضاوت های مردم از خود دفاع کنم یه روز بعد از ملاقات محمد به بالینم آمد هیچ کس توی اتاق نبود وبا گریه گفت من اشتباه کردم تو منم ببخش قول می دم تکرار نکنم توفقط خوب شو دخترمون بی تابیتو می کنه زود تر خوب شو پیشمون برگرد