#داستان_زندگی 🌸🍃
ساغر
من مربیگری شنا هم دارم توی دانشجوییم دو سال مربی بودم
بهش گفتم یه باشگاه هست که استخر هم داره میخوام توی استخرشم مربی وایسم
اصلااااا نذاشت گفت نه در شان تو نیست نمیشه فلان همین باشگاهم نمیخواد بری
گفتم من خودم مربی بودم قبلا توام میدونستی
فکر کردی شغل تو خوبه واسه من خوب نیست و …..
کلا دعوای شدید کردیم
( در صورتی که من تو کارم موفقم، و عاشق شغلمم و اونم میدونه که همه واسه کارم بهم اهمیت میدن ولی میخواست منکر بشه)
دعوای بدی کردیم منم رفتم استخر کار کردم اونم بیشتر لج کرد ( من برنامه ریزی کردم دیدم همین چند ساعت خونمم گرفته میشه ولی باهاش لج کرده بودم رفتم)
کلا تو خونه فقط نگاهم میکرد نه حرف خاصی نه سمتم میومد نه چیزی
منم نمیخواستم کم بیارم و بخواد هرچی بگه من انجام بدم ( توی رابطه جنسیمون اینطوریه واسه همین از بابت کار وزندگیم نخواستم کوتاه بیام)
دیگه دوران پرکاری من شروع شد…
از روزی ۷-۸ ساعت ( ۴ روز در هفته)
رسیدم به ۱۲ ساعت…یه باشگاه محله متوسط هم رفتم … و خواستم پول بیشتری در بیارم تا از خودم مطمئن تر باشم و تا از ترس امنیت و پول نخوام باهاش کنار بیام و به جاش کار کنم و روی پای خودم باشم
( شوهرم همیشه بهم پول میده یعنی خودش شماره کارتمو داره بدون اینکه بگم یا خودش بگه میفرسته حتی وقتی قهریم، و اصلا منت نذاشته تا حالا ولی میخواد من جوری باشم که از نظر مالی یا هرچی وابستش باشم یا مثلا ته دلش فکر کنه اون خرجی منو میده و مدیر منه و حس قدرت کنه)
مثلا واقعا روی درامد من حساب نمیکنه
یکی از دوستاش و همسرش اومده بودن خونمون
دوستش به شوخی گفت زن بگیری دیگه باید با ولخرجیای مجردی خدافظی کنی خیلی سخته
شوهرمم گفت دیگه ادم باید خرج زنشو بده بهترین شرایطو داشته باشه و اصلا حرفی از درامد من نزد
یه جور حرف زد انگار فقط خودش پول در میاره
کلا انگار من برای مسخره بازی کار میکنم
میگه تو رفتی دنبال علاقت و به چشم تفریح بهش نگاه کن
خیلی دو سمت رفتار میکنه
مثلا ازم سوال میپرسه خوشش میاد از شغلم یا مثلا برنامه باشگاهشو خودم میدم همش ذوق میکنه ولی از طرفیم اینارو میگه
ولی نمیفهمه که این شغل منه مثل پارک رفتن نیست
این قضیه یه مدت ادامه داشت و جفتمون دور شدیم از هم و میفهمیدم دلش تنگ شده ولی هیچیییی نمیگفت چون واقعا حس میکرد من در خطرم🙄
( میدونم شوهرم دوستم داشته که سکوت کرد بعد اون همه دعوا چون زنش هرکس دیگه بود نمیذاشت بره بیرون از خونه ولی خواهشا نخواید چون اون معیار دوست داشتنش اینه از حق خودم بگذرم من قبل از ازدواج همه چیو بهش گفته بودم و اونم مجبور بود چون میدونست)
ماشینم بنزین ننداشت از صبح الارم میداد منم فکر کردم الانم تهش داره تا پمپ بنزین. توی راه ماشینم بنزین تموم کرد توی اتوبان 🤦🏻♀️ ( از اتوبان رفتم زودتر برسم پمپ بنزین) و خب خیلییییی خسته هم بودم … اومدم بیرون از ماشین همینطور باک رو نگاه میکردم😑😂 یکیم اومد کمک ولی حرف نامربوط زد منم قبول نکردم … اصلا به مغزم نمیرسید چیکار کنم اینقدر خسته بودم پریودم بودم روز اولم بود😑😂 حتی به فکرم نرسید زنگ بزنم به یکی از دوستام
دیدم نمیدونم چقدر بعد شوهرم زنگ زد (کلا قهر و دعوا بودیم باهم دیگه اون دوران)
گفت سلام منم گفتم سلام تا گفت صدات چرا اینطوریه زدم زیر گریه های های😑🤦🏻♀️
اون بنده خدا هم ... بود به خودش میگفت چیشده خب بگو چیشده گفتم بنزین تموم کردم تو اتوبان
سکوت کرد😑😂 گفت در ماشینو قفل کن لوکیشن بفرست اومدم
خیلیی سریع اومد دیدم برادرشوهرمم اومده 😂( باهم همکارن اخه)
برادر شوهرم خیلی فان و مهربونه من خیلی دوسش دارم مثل داداشمه و منم واسش مثل خواهرم چون خواهر ندارن منو خیلی دوست داره ( ولی از لحاظ حساسیت از شوهرم خیلی بدتره خیلی بدتر البته شدیدا هم دخترباااازه و سنتییییی🤦🏻♀️)
شوهرم ماشینو پر میکرد برادر شوهرم یه کوچولو شوخی میکرد حالم بهتر بشه شوهرم واسم اب و شکلات اورده بود (😒🥺) بعد شوهرم با ماشین من اومد نشست پشت فرمون و برادر شوهرم رفت با ماشینش
داشتیم میرفتیم پمپ بنزین بعدش بریم خونه تو راه همش نگام میکرد
چون تو قهر بودیم رابطه هم نداشتیم کلا بهم نزدیک نبودیم حتی دستشم نگرفتم ( اونم مغرور بود میدونست بیاد ردش میکنم نمیومد.خودشم از من ناراحت بود) میدونستم دلش تنگ شده
ولی هیچی نگفت منم تو ماشین سر ۵ دقیقه خوابم برد😑😂 حالم واقعا داغون بود
شوهرم در ماشینو باز کرد من بیدار شدم
بهم گفت بغلت کنم؟ ( با اینکه میدونست حالم بده میخواست بشنوه)
منم گفتم نه میام خودم. داشتم پیاده میشدم بغلم کرد دستمو گرفت ( تیر نخورده بودم، میخواست خودشو بچپونه😒😂)
ولی خدایی تلو تلو راه میومدم
فشار کاریم خیلی زیاد بود و بدنم کم اورده بود
تا رفتیم بالا لباسمو عوض کردم خوابیدم هیچی دیگه نفهمیدم
#ادامه_دارد...