#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
ادامه
سوگند
چند سال پیش یهو گفت نمیخوامت و کلی منو زد و از خونه بیرون کرد منم بچمو برداشتم و رفتم ولی بچم چون از قبل بیماری داشته حالش خیلی بد شد و چون حرص میخورد هرروز بدتر میشد جوری شد که دکترا بهم گفتن اگه نمیاوردیش ایست قلبی میکرد منم اون روز تو قهر بودم و خیلی پول نداشتم و شوهرم تواون زمان که من خونه پدرم بودم حتی پولم بهم نمیداد بعد از یه مدت طولانی که قهر بودم اومد دنبالم که بخدا بخاطر بچه ام که از دست نره برگشتم،چون پول داروهاش شد ده میلیون و من نداشتم،قیافه ام متوسطه ولی چون زیاد حرص میخورم موهام داره میریزه و صورتم دیگه شادابیشو داره از دست میده من رشته خیلی خوبی درس خوندم و سرکار میخواستم برم بازار کار رشته ام عالیه و به راحتی میتونستم دستمو بند کنم ولی نذاشت در صورتی کهروز خواستگاری بهش گفتم که من کار مرتبط با رشته ام باید برم گفت باشه مشکلی ندارم و بعد از ازدواجزد زیر حرفاش و منو توخونه نشوند گفتم اشکال نداره من تمرکزمو میذارم رو زندگیم و هدفم میشه بچم و شوهرم،بهم میگفت تو فقط کنارم باش بهش میگفتم منم ادمم دلم میخواد پیشرفت کنم زحمتام هدر نره میگفت نه تو فقط کنارم باش منکه پیشرفت کنم توهم پیشرفت کردی و من این چند سال همه جوره پشتیبانش بودم و حتی طلاهای مجردیمو بهش دادم گفتم من و تو نداریم به قول خودت تو پیشرفت کنی من پیشرفت کردم ولی اینجوری نبود و نمیدونم چرا دوسالی هست که خون به چشمم میکنه و خیلی عذابم میده نه کسیو دارم که بیاد ازم دفاع کنه نه پدری دارم که بیاد بگه چرا دخترمو حرص میدی نه کسی دیگه رو دارم که دلسوزم باشه،نه خانوادش کمکم میکنن بلکه میان و میگن تو زن نیستی و وقتی مجرد بود اینجوری نبود این حرفارو بارها بهم زدن که تقصیر توعه که اینجوریه دلمو میشکنن،من یه مدت به خودم میرسیدم ولی میگه خوشم نمیاد ارایش نکن،الان نمیتونم طلاق بگیرم چون بچم مریضه ولی تحمل این شرایطم برام سخته همش میگم یکم بچم بزرگتر بشه که خودش منو انتخاب کنه میرم ازین خونه فرار میکنم،دوساله که هرروز یه چیزی رو بهونه میکنه و قهر میکنه قهرای طولانی من اصلا نمیفهمم کجاست کجا میره کجا میاد با کیا میره چکار میکنه تو این شهرم غریبم که کسیو بفرستم دنبالش،ببخشید دلم خیلی پره هرچند وقت یه بار میام اینجا حرف میزنم چون نمیتونم به کسی چیزی بگم معذرت میخوام اگه زیادحرف میزنم راستی خمس و زکات و هیچی رو نمیده خیلی عذر میخوام دوساله که به ائمه هم خیلی بی احترامی میکنه و من فقط نگاه میکنم و از درون انگار کسی جگرم رو پاره میکنه چون چند بار برگشتم بهش دیدم بدتر کرد وبیشتر تکرار کرد بنابراین دیگه هیچی نمیگم تا ول کنه بنظرتون کارم اشتباست؟
قبلا اصلااینجوری نبود دوساله که اینجوری میکنه از همون زمان که سید بهم گفت طلسم سیاهتون کردن،حرز امام جوادم گرفتم برا ۳تامون ولی شوهرم نمیندازه،دلم میخواد برم مسجد بچمو مسجدی بار بیارم ولی میگه راضی نیستم
هرکدوم که مسجد میرید برام دعا کنید اخه من خیلی دوست دارم مسجدو اونجا بهم حس خوبی میداد دوساله که نتونستم برم مسجد و دلم تنگه بوی مسجد شده،دعا کنید برام من جز خدا کسی رو ندارم یه دختره بی پدر و بی کس هستم خودمم اعتماد به نفسم صفر شده،حتی دیگه نمیتونم با کسی حرف بزنم مدام تپق میزنم،تو مجردیام کار میرفتم با اینکه بابای خوبی نداشتم ولی خودم از پس خودم برمیومدم و شهریه دانشگاه و پول لباسامو جور میکردم ولی الان حتی شوهرم نمیذاره با کسی دوست بشم فوری میاد و هوار میکشه و ابرومو جلو همه میبره،یه مدت بعد ازینکه رفتم قهر خوب شد و گفت دست خودم نبود کارام ولی الان دوباره دقیقا داره همون کارای دوسال پیشش رو انجام میده باز همونجوری بهونه و قهر طولانی و اینکه شب نیاد تو دعوای قبل رفتم پیش یه سید گفت براتون طلسم سیاه گرفتن خیلی خطرناکه و من نمیتونم باطلش کنم منم دیگه اومدم تو نت گشتم کارایی که برا باطل کردن بودو انجام دادم یه مدت خوب شدیم و الان دوباره باز از اول انگار روزای دوسال پیش داره برام تکرار میشه چطوری من الان اگه جادویی هست رو باطل کنم؟
اون سوره هایی که خوندم موقتی بود و با کهلا و سرکه ریختم دور خونمون ولی موقتی خوب میشد دو روز خوب بود یه روز بد که تحمل میکردم ولی الان دیگه اصلا خوب نمیشه همش در حال بهونه و دعوا و قهره درست عین دوسال پیش شده، هرکس قبلا جادو کرده فهمیده که ما جدا نشدیم دوباره الان رفته قوی ترشو گرفته چون دشمن خیلی زیاد داره و اون سید هم اهل قران بود که این حرفو بهم زد و گفت حتما دوباره براتونمیگیره و خیلی عجیبه که تا حالا با این جادو جدا نشدی،نمیدونم اصلا چشه چی میخواد چرا اینجوری میکنه،چیزی میکشه یا کسی نشسته زیر پاش یا دعامون کردن یا چی هزار تا فکر میاد تو مخم،اقایون لطفا بگید اگر مردی اینجوری با خانمش رفتار کنه یعنی چشه خیلی نگران آینده ی بچه ی مریضمم ناشکری نمیکنم ولی بعضی