تا اینکه وقتی دخترم باردار بودم محمد ور شکست شد ۵۵ میلیون یکی ازش می خواست ۲۵ میلیون یکی
بماند که سنجاق من گوشواره والنگو انگشتر وگل سینه من که طلا بودن قبلا از من گرفت برد فروخت دیگه صاحب پول ها همش در خونه ام بودن و محمد از دست قرض ها رفت یزد بدون اینکه به من بگه من همش گریه می کردم و دختر هام دورم گریه می کردن و تا اینجا دختر اولم. دختر دومم ومعصومه وسمیه ازدواج کرده بودن فقط نگین ازدواج نکرده بود و ... تمام فامیل خدا خیرشون بده بهمون کمک کردن یکی ۵ میلیون یکی دو میلیون ... همین جوری کمک کردن وتمام کردیم قرض هامون و رفتیم تهران برا کار اونجا امیر محمد ۱۵ سالش بود با همون سن کمش کار می کرد اونم سر کوره ها و شوهرم دیگه پیر شده بود. و همون جوری کار می کرد قرض های فامیل هم دادیم و دوسال اونجا بودیم که معصومه اومد اونجا وقتی معصومه اومد خیلیییییییییییییی خوشحال بودم چون دخترم بعد چندین
سال پیش من بود دوسال تهران بودیم و بعد از دوسال دوباره اومدیم زاهدان و مادر شوهرم که خیلی مغرور بود سرطان روده گرفت بعد همه ولش کردن من مراقبش هستم حتی دختر هاش زیاد تحویلش نمی گیرن من هستم که مراقبش هستم ایزی لایف استفاده می کنه و تو یه ساعت چند بار باید تمیزش کنم گاهی بدی هاش میاد جلو چشمم ولی باز میگم عیب نداره جوان بوده ومغرور با هر بدی که بهم کردن بخشیدمشون راستی چند بار پدرشوهرم من بخاطر مادرشوهرم کتک زد و برادر شوهرم همین طور ولی من به پدر مادرم هیچ وقت نگفتم.... و واگذارشون کردم به خدا..💔
پایان.