امیر گفت بخدا من میخواستمت تا قبل این فکر میکردی بچه ندارم ، زن ندارم الآنم همین فکر کن.
با ناراحتی گفتم حیا نمیکنی ؟ دخترت هم قد خودت کنارت وایساده بعد انکارش می کنی؟ با پول همین زن به اینجا رسیدی بعد انکارش میکنی ؟
امیر گفت من با پول این به جایی نرسیدم هر چی ملک داشته سرجاشه ، باباش فقط سپرد به من . من اگر به جایی رسیدم از دارایی بابای خودم بود یکی رو کردم صد تا.
پاشدم و گفتم درو باز کن می خوام برم. امیر گفت نمیزارم بری ، تو فکر كن من زن ندارم ، منصوره مشکلی نداره ..
شروع کردم به داد و هوار که درو باز کن ، امیر بی تفاوت به فریاد من رفت تو اتاق و گفت فردا خودم برمیگردونمت .
کنار در نشسته بودم و فقط اشک میریختم ، منصوره اومد کنارم و گفت گریه نکن . من و امیر تا الان خواهر برادر بوديم من بعدم همونه
با ناراحتی نگاش کردم و گفتم چرا ؟ یه چیزی بگو داد بزن دعوا کن .. من اومدم سر زندگیت اونوقت تو این رفتار میکنی ؟
منصوره گفت مگه مادرم سر زندگی زن اول بابام نرفت ؟ مادر امیر سر زندگی زن اولش نرفت ؟ کی زد تو گوش کی؟ الآنم امیر آقایی کرده که تا الان به من چیزی نگفته شاید دلش نخواسته من دلگیر بشم اما این که زن گرفته حقشه ، اما تو نزار منو طلاق بده ، طاقت اینو ندارم ..
با تعجب نگاه به منصوره کردم و گفتم تو دردت طلاقه؟
منصوره با چشای اشکی نگام کرد و گفت تو خودتو با من نسنج من همین که اسم امیر تو شناسنامه ام باشه بسه برام چون نمیخوام از همه جا درمونده بشم ، زندگی ما همین شکلیه . مادرم و تمام زنای دور و برم همین شکلی زندگی کردن.
نگا به چشای معصومش کردم و گفتم من میرم از این زندگی چون برای من فرق داره ، چون امیر میدونست برای من فرق داره ... همیشه تو زندگیم از این زنا متنفر بودم بعد الآن بيام هوو بشم؟
رفتم تو اتاق و به امیر گفتم بیا درو باز کن من دارم میرم ، طلاقمم میگیرم و بعد این دیگه نمیخوام حتی ازت اسمی بشنوم.
امیر اومد گفت دردت چیه ؟ این زن انگار وجود نداره برای منم وجود نداره ، فقط تویی ، فقط تویی که هستی ..
حالم بهم خورد از این همه وقاحت سیلی محکمی بهش زدم و گفتم خیلی وقیحی ....
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{
@azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••