شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#نامه_های_آسمانی 🕊 وصیتنامه شهید مصطفی شهیدزاده خدایا هر بار که بتو توسل جستم پس از مدتی خود
🕊 و ازآن پس درافق بازتر دبیرستان با آشنایی به درد و رنج و ستمی که رژیم طی سالیان دراز براجتماع وارد کرده بود ، همواره در انشاء های دبیرستانی سر کلاس درس آنها را گوشزد می نمود . علیرغم خیلی های دیگرکه تحت پوشش طاغوتی غرق در پوچی و هرزگی بودند . این دردها و رنجها ومحرومیتهای همرزمانش که خود نیز مستثنی از آن نبود ، وی را خیلی رنج میداد در سر کلاس درس انشاء منعکس مینمود وی چند بار توسط معلمانش مورد بازخواست قرار گرفت در سال 1355 در گچساران بارتبه اول در امتحان نهائی ششم متوسطه قبول شد و در کنکور سراسری با امتیازات بالا موفق شد در اکثر دانشگاهای ایران در رشته های مختلف پذیرفته شده و علیرغم فشار فقر ( اقتصادی ) خانوادگی که همواره با آن مواجه بود در شرایط اقتصادی بسیار بدی وارد دانشگاه شیراز شد و در رشته دامپزشکی مشغول تحصیل شد ولی بعلت جو بسیار طاغوتی این دانشگاه پس از مدتی کوتاهی خود را به دانشگاه اصفهان منتقل و در رشته دندانپزشکی که از رشته ای قبول شده درآن مشغول به تحصیل شد . در این سال با ورود به دانشگاه به هیچ وجه تسلیم جو غالب زمان که همان عیاشی و هرزگی و همه جا بیخیری بود نشد و بعلت همان روح تشنه و ناآرامش که همواره در جستجو بود طیفهای مختلف حاکم بر دانشگاه را مورد مطالعه قرارداد تا اینکه سرانجام گمشده اش را پیدا نمود و روح نا آرامش با آن آرامش پیدا کرد . و آن مذهب و فعالتیهای مذهبی در دانشگاه بود . و مصطفی که خود جایگاه نفس مطمئنه اش را پیدا کرده بود دیگر لحظه ای آرام نگرفت وبا آشنائی با برادران انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان کم کم از اعضای فعال و موثر انجمن اسلامی دانشگا اصفهان شد شرکت فعال در تظاهرات دانشگاهی درزمان حکومت نظامی اصفهان ، پخش اعلامیه و تراکت در اکثر نقاط اصفهان و ارتباط با گروهای مختلف مذهبی متشکل در اصفهان و از طرفی برنامه های خود سازی نظیر روزه گرفتن و تمرینات بدنی سخت نظیر کشتی و جودو و کوهنوردی در طی مدت قبل از انقلاب وی را فردی آبدیده و مخلص در راه انقلاب نمد خلوص وتواضع و شکست نفس او آنچنان بود که همه را مجذوب خود میکرد وکم ی از کارهای انجام داده اش میگفت ، حتی هنگامی که توسط رژیم در اصفهان در حین پخش اعلامیه دستگیر شد و در زندان زیر انواع و اقسام شکنجه ها بود کمتر کسی را در جریان این امر قرارداد و این کتک خوردنها و شکنجه دیدنها را کوچک وناقابل برای انقلابی میدانست که فردا تمام ایران و منطقه و جهان را فرا خواهد گرفت لذا هیچوقت آن گذشته هایش فخر و مباهات نمیکرد و همواره خود را مدیون ومقروض انقلاب میدانست و این مسائل بود که همواره وی را در هاله ای از تقدس و خلوص و شکست نفسی فرو برده و چهره اش را مانند قلبش نورانی میشود . در طول دانشگاه ارتباط خود را با برادران فعال مذهبی شهر قطع نمیکرد و همواره تجربیات خود را که در اصفهان عمل کرده بود ، به برداران انقلابی بهبهان منتقل میکرد . طریقه ساختن انواع بمب های آتشزا ، سه راهی ، طریقه پخش اعلامیه به انواع مختلف ، طریقه تظاهرات بطور نامنظم و منظم همه و همه را از طریق برادران و دوستانش به هر کجا که میرفت آموزش میداد . در ضمن اینکه مبارزات خود را در طول مدت دانشگاهش از این طریق ادامه میداد ولی هیچوقت یادش از مردم محروم و فقیر نمیرفت چرا که خود طعم فقر را از کودکی با تمام معنا درهمه ابعادش از نوع سخت و طاقت فرسایش ، چشیده بود لذا به محض آموختن تخصص داندانپزشکی و در جوار آن طب عمومی را هی روستاهای اطراف اصفهان شده و آنها را مداوا مینمود و به محض پیروزی انقلاب با شرکت فعال در کمیته واقع در شهربانی مسئولیت رسیدگی به اوضاع نیروی هوائی بهبهان را بعهده گرفت و پس از آن بدستر امام مبنی بر شرکت در جهاد مقدس سازندگی ، مشتاقانه به جهاد سازندگی بهبهان رفته و با امکانات بسیار ابتدائی مسئولیت کمیته پزشکی آن را بعهده گرفت و با تشکیل اکیپ پزشکی سیار به دور افتاده ترین دهات بهبهان که برای نمونه تا قبل از آن یک مرتبه پزشک به آنجا نرفته بود . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽