شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#داستان_زندگی 🌸🍃 گذشت ... چند وقتی از دیر آمدن های شبانه ی پیام میگذشت ، یه شب خیلی دیر کرد واقعا
🌸🍃 طبق سوال هایی که پلیس از ما و بقیه ی همسایه ها کرد ، شقایق شناسایی شد. دستگیرش کردند. و بعد از کلی سکوت برادرشو لو داد. هر دوتاشون دستگیر شدند. و شقایق بخاطر عذاب وجدان اعتراف کرد ، ولی برادرش اصلا زیر بار این حرفها و اعتراف ها نمی‌رفت. شقایق میگفت با داداشش مکانی برای فساد جور میکردند .. برایه مصرف مواد و ... که بیان اونجا. در سال ۴بار خونه عوض می کردند که شناسایی نشن و از دست اعتراض همسایه ها در امان باشن. اینبار شقایق عاشق شده بود و برادرش خبر نداشت. شقایق از پیام خواسته بود که از این خونه و زندگیه ننگ و فساد نجاتش بده. پیام هم قول داده بود کمکش کنه. وقتی از رابطه اشون برادرش مطلع شده. با نقشه پیام و میکشه تو خونه اون هم جلوی چشم شقایق پیامو میکشه که درس عبرتی بشه براش و دیگه عاشق نشه. بعد از کشتن پیام از محل متوالی میشن. درسته قاتل اصلی دستگیر شده ولی هنوز وقتی یادم می افته می خوام خاطره ای از پیام یادم بیارم ، فقط صحنه آخری که پیام با صورت کبود کف حموم افتاده بود به خاطرم میاد. و هیچ خاطره ای از شوخی کردن هاش قهر کردن و جرو بحث هامون به خاطر نمیارم. خیلی سعی میکنم یادم بیاد ولی فقط لحظه آخر برام تداعی میشه. می گن خاک سرده آدم فراموش میکنه. ولی من موقع خاکسپاری نبودم. که بتونم فراموش کنم. کار هر شبم شده بود کابوس دیدن و با جیغ از خواب پریدن. بیچاره پدر و مادرم داغ از دست دادن پسر براشون بس نبود. حالا باید شب ها جیغ و داد های منو هم تحمل کنند.😔😭 پایان . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽