✅
#خاطرات_شهدا
⭐️
#شهید_مدافع_حرم
🌹🕊 شهید سید محمد موسوی ناجی
🌀به روایت: مادر شهید
آخرین بار با همسرش به خانهٔ ما آمد و باهم روی مبل 🛋 نشستند. ابتدا یک نامه ای در دست من گذاشت و گفت این به امانت پیش شما.
وصیتنامه اش بود. 💔
بعد هم گفت: من می خواهم راهی شوم. جبهه است و هزار و یک اتفاق. شاید این سفر آخرم باشد. بروم و برنگردم. اگر رفتم و شهید شدم همسر من جوان است احتمال دارد بخواهد زندگی آزادی داشته باشد شاید بخواهد ازدواج کند. رهایش کنید تا برود دنبال زندگی اش اما نگهداری از سید حسین فرزندم بر شما واجب است. تنها دارایی من در این دنیا فرزندم است که شما باید از او نگهداری کنید.
من گفتم: مادر جان! خودت می آیی و از بچه ات نگهداری می کنی.
گفت: دنیا حیات 🌱 و ممات 🍂 است باید وصیت کنم.
بعد گفت: مادر جان! فرزندم را همان طور که مرا تربیت کردی و به جامعه تحویل دادی پرورش بده که هم خودت هم مردم و هم ان شاءالله خدا از او راضی باشد. در اولین فرصت قرآن به ایشان بیاموز و به حوزه بفرست تا خادم دین اسلام شود. 😇
می خواهم پسرم جانشین من باشد. من راضی نیستم فرزندم را از خودتان دور کنید.