*🌴💜با شهدا ٦٨٩* 🌴💔آسمانى آسمانى *🌴💙شب عملیات کربلای پنج، غسل شهادت کرد. کوله ‌اش را از نارنجک لبریز، سربند یا زهرایش را بست. بند دلش را محکم کشید. پایش بیتاب تر از دل، با این همه داوود بمب روحیه بود. وقت وداع، دست بچه ‌ها را می‌چسبید. می‌ گفت: سرت را بالا بگیر، سمت خدا. لبخند فوری. یک نفر آدم و این همه رفیق! بچه‌ ها عاشق و دلباخته‌ اش بودند. یک جورایی آچار فرانسه روحیه بود.* 🌴💖شب عملیات کربلای پنج، [با] نارنجک‌ هايى که توی کوله‌ اش داشت، رفته بود؛ توی یک شیار زیر شنی تانک ‌ها، نارنجک می‌ انداخت. ظهر روز اول عملیات در شلمچه، فرمانده یک توپ ١٠٦ شده بود. شجاع و از قدرت تصمیم گیری بالایی هم برخوردار بود. *🌴💚با اینکه خیلی شوخ طبع بود. در معرکه جنگ، ولی با برنامه ریزی دقیق، از روی اصول با دشمن می‌ جنگید. با یک قبضه توپ ١٠٦ حال تانک‌ های بعثی را می‌ گرفت. گلوله‌ های توپ که تمام شد. گفت: تا من یک دستی به سر و روی این توپ بکشم، شما زودی برید و گلوله برام بیارید. آخه از کجا؟! دویدیم و رفتیم. هر چه گشتیم؛ گلوله نبود. برگشتیم....* 🌴💛دیدم پای توپ ١٠٦ تکیه داده، صورتش همه خونین. نرم نرم نفس می‌ کشید. با سربند یا زهرا چشم‌ هایش را بسته بود و ذکر می‌ گفت: یا مهدی. یا زهرا. یا حسین شهید. *🌴💗زانو زدم، دستش را محکم چسبیدم. تمام صورتش، دست‌ هایش، سرش، همه جایش ترکش باران شده بود. دستش، توی دستم بود، صدایش قطع شد. پریده بود. آسمانی آسمانی شده بود.* 🌴❤️خاطره اى از شهید بسیجی: داوود رحیمی جعفر آبادی، متولد: ١٣٤٤، شهادت: دی ماه ٦٥ / شلمچه 🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada