‍ 💐🍃🌿🌼🍂🌺 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 _از_شهدا ‍ ‍ ‍ وقت ✍در زمين كشاورزے نزديك روستا مشغول ڪار بوديم. مےخواستيم هر چہ زودتر ڪار تمام شود تا برگرديم به خانہ كه ناگهان حمزه دست از كار ڪشيد و بہ طرف شير آب رفت. با تعجب بہ او گفتم: ڪجا مےروي؟ گفت: مگر صداے اذان را نمےشنوي؟ وقت نماز است. گفتم: بيا ڪار را تمام كنيم، بعد مے رويم نماز مے خوانيم. با حالت عجيبے به من گفت: چطور اين قدر به نفْسِ خودت اهميت مےدهي، اما به خداي خودت نہ؟ و بعد رفت تا نماز را در اول وقت بہ جا آورد 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊