در کوچه پس کوچه های دلم.... خانه ای زیبا ساختم برای تو... کسی حق ورود ندارد جز تو... خانه آنقدر بزرگ است... رفتنش با خودت است آمدنش با خدای تو... یلدای بعدی ندارد دلم بعد تو... چون قرار نیست جایی بروی... من اسیر نگاه توام و تو اسیر ،در قلب من... من مجنون توام و امیر تو... انگار که ماه سوخته بین آتشِ گلشن... مگر نه اینست، رئیس که تو باشی حاجت نپذیرد جز من که هستم جمهور تو... نه به والله کذب است تو ارباب منی و منم اسیر تو... ای جانم به تکاپو و تلاش و شور تو نه حق الناس دانی نه حق النفس دلم بی اجازه بردی به یغما گرمم با عشق تو چه در قطب جهان چه سرما... فرشتگان تو را ربودند یا من نگاهدارت نبودم؟ زیبا سرشتی،پر گرفتی،کنار محبوبت در بهشتی . . کاش به من بگویی حلالت کردم... گاه خراسان بودی گاه تهران و کرمان گاه چین و روم گاه تمام استان های ایران آنقدر کار کردی که رفتی زیر سرم خادم بودی با اینکه هستی شاه شاهان دلم رفت برای آن انگشتر و دست جناب آقای مَلَک شک کردم به انسان بودن تو پهنای بالت چشمانم را به گناه بست ماه ندیدم که عبا بر دوش بیندازد عمامه بزارد و قبا بپوشد ماه ندیدم دامن عبایش گلی باشد من را کشت قصه سقوط بالگرد دیدن ماه دارد یک شرط که شهیدانه زندگی کنی و نصیبت شود شهادت خصلتی تو را شبیه علمدار کرد تشنه ماندی با اینکه بودی لب شط خدایت ماه را احظار کرد چرا تاییدی با وجود این مرد؟ ماه آمد و ستارگان را بیدار کرد ستارگان آمدند و ماهی بر آنان، خدای تو سالار کرد سالار نداشت نامی جز سیدالشهدای خدمت