#حضرت_زهرا_زمزمه
#زمزمه
ای هم نفس بنگر علی ، تنهای تنها مانده است
یک خانه ی آتش زده ، باقی برایم مانده است
همان بهتر باشی و از من رو بگیری
همان بهتر با غم حیدر خو بگیری
بگو ذکر یا علی تا نیرو بگیری
همان بهتر دستِ خود بر پهلو بگیری
حبیبم ، غریبم(۲)
می بینم از شب تا سحر ، پهلو به پهلو می شوی
دیدم سَرِ سجاده ات ، زانو به زانو می شوی
به پا خیز از بسترت ای بانوی خانه
دوباره رونق بگیرد این آشیانه
بگیر از چشم علی اشک دانه دانه
بنه مرهم بر روی زخم تازیانه
حبیبم ، غریبم(۲)
کی غنچه ی نشکفته را ، با ضربه ی پا چیده است
کی بر گِره افتادنِ ، کار کسی خندیده است
که دیده یک نوجوان از عمرش شود سیر
که دیده بانوی هجده ساله شود پیر
تو رفتی و شد فضایِ این خانه دلگیر
فتادم از پا تو یا زهرا دست من گیر
حبیبم ، غریبم(۲)
ای روشنای دیده ام ، شبها تو بیداری چرا
با هر نفس از سینه ات ، خون می شود جاری چرا
چرا پنهان می کنی جای زخم مسمار
چرا زهرا دست خود می گیری به دیوار
برای من هم سپر بودی هم طرفدار
به جان زینب زرخسارت پرده بردار
حبیبم ، غریبم(۲)
#سعید_خرازی