#حضرت_زهرا_شور
#شور #زمزمه
دیدم میون کوچه ها
غریب گیر آوردنت
پیش نگاهِ بچه ها
غریب گیر آوردنت
.....
وقتی که بستن با طناب
دست منو میزدنت
اشگ منو میدیدن و
غریب گیر آوردنت
.........
از جای تازیونه ها
نشونه بود رو بدنت
برات بمیرم که چقدر
غریب گیر آوردنت
.......
گوشوارههات شکسته شد
شکست غرورِ حسنت
به صورتت سیلی زدن
غریب گیر آوردنت
......
میخ در خونه شُده
نیزه برای محسنت
پشت در خونه تو رو
غریب گیر آوردنت
......
خُرده گرفتن همه ی
شهر به گریه کردنت
فاطمه جان همسایه ها
غریب گیر آوردنت
.......
چه سخت بود اون شبی که
دیدم کبوده بدنت
یادم اومد تو کوچه ها
غریب گیر آوردنت
.......
با گریه دیدم شب دفن
خون میچکید از کفنت
به زیر لب صدا زدم
غریب گیر آوردنت
.......
وای به حال زینب و
برادر بی کفنش
حسینمو تو قتلگاه
غریب گیر آوردنش
.......
لشکریان خیره سر
با هرچی بود میزدنش
با سنگ و تیر و نیزه ها
غریب گیر آوردنش
.....
زینب اومد تو قتلگاه
گفت کجاست پیرهنت
برادر بی کفنم
غریب گیر آوردنت
#سیدحسین_احمدی