استاد سازگار  بر روی دست فاطمه قرآن حیدری   آقای من! چقدر شبیه پیمبری   زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز   نامت بود حسن ولی از حُسن برتری   جان تمام حُسن فروشان فدات باد   الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری   یعقوب گشته محو تماشا و گویدت   مولای من! تو یوسف زهرای اطهری   واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح   زیرا تو خود ولی خداوند اکبری   در دست توست تیغ قیام و کلید صبر   حتی تو بر حسین، امامی و رهبری   در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه   در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری   قدر تو را که هست وطن شهر غربتت   باور نمی‌کنند که تو فوق باوری   خیر کثیر در نفس توست یا حسن   سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری   دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف!   الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری   جان حسین و هست علی قلب فاطمه   سوگند می‌خورم تو رسول مکرری   تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است   خلق و مرام و منطق و خویت محمد است