قسمتی از قصیده _جواد(ع) ای مهر تو در سینه من گوهر یکتا از نور تو شد گلشن دل عرصه ی سینا جز اسم تو بر لوح دلم نام کسی نیست با کلک سر انگشت تو شد مُهر تو امضا در عالم ذر عشق تو در سینه نهادم زانروز شدم سائلت ای زاده ی زهرا ای خاک درت سرمه چشمان ملائک روشن ز رخ ماه تو شد دیده دنیا گلزار نبی از قدمت گشته پر از نور دامان ولایت شده از نور تو زیبا هر گوشه ی کوی تو هزاران دل عاشق با گریه به سودای تو ای نفس مسیحا بر درگه تو روی نمود از سر اخلاص با ناله و چشمان ترش حضرت عیسی حاتم به کرمخانه تو درس کرم خواند گردیده عطا در نظرش روشن و معنا هر کس که گدائی کند از درگه لطفت سلطان شود از جود تو ای حضرت مولا دارد به دل امید که گوید سخنی چند در خلوت تو گریه کنان حضرت موسی هرگز نکنی رد ز درت سائل مسکین زیرا که جوادی و عزیز دل زهرا از هُرم تو دل رونق بازار گرفته از بوی تو گلشن شده مینوی مصفا خورشید غزلخوان تو در گوشه بیداد مدهوش سخندانی تو بحر مقفا هرگز نشد از درگه احسان تو مایوس هر کس که کند روی به درگاه تو آقا با سن کمت فاتح میدان کلامی هستی تو چنان شیر در آن بیشه هیجا با یک نگهت گشت عدو مضمحل و زار خشک از نگهت گشت از او پیکر و اعضا آقا چه کنم نیم نگاهم بنمایی؟ تا موم تو گردد ز کرم این دل خارا هر چند که در درگه تو خاک ترینم لکن ز عطای تو شدم (رمضی) گویا