زمزم کعبه ی جان چشمه ای از جام تو شد پای دل آمد و مشغول به احرام تو شد آسمان منظری ات را قلم عشق نوشت، واژه غم پرورِ مهجوری اکرام تو شد. یاد دریاست مرا خاطرت ای خاکِ حیات، کین مزاران،گوهران اند وصدف نام تو شد ای بلند از نفحاتت همه آوای خدا، نام فردوس برین آمد و ایهام تو شد کفتران سر ز قدم ها نشناسند و مدام، مقصد گردششان دایره ی بام تو شد در وجودت چه نهان است بگو صاحب گنج، که چراغ دوجهان صفحه ی زرفام تو شد @babollharam