#رباعیات
در بحر ولا گوهرِ نایاب آمد
در شامِ سیاه،دخترِ مهتاب آمد
با ذکرِ حسین همه گل ریزید
میلادِ رقیّه بِنتُ الارباب آمد
در محفل عشقتان ادب آوردم
غم از دلتان برده طرب آوردم
یادت نرود یک صلواتی بفرست
تا نام رقیه را به لب آوردم
دامن شب ستاره باران است
جلوهاي از خدا نمايان است
كودكي آمده كه گيسويش
شرح واليل و قدر قرآن است
ليلي ايل سبز خورشيد است
آيههاي قدش فراوان است
سلام من به رقیه ، به خاندان کریمش
به گوشواره و زلف و ، به اجتهاد رفیعش
سلام من به رقیه ، به شام و کنج خرابه
به دست و بال عمویش، به تشنگی حبیبش
آمده دخت پدر تا دلبری احیا کند
بهر بابایش حسین هردو جهان زیبا کند
آمده تا عالمی درس ولایت پس دهد
در سه سال عمر خود ، خونخواهی زهرا کند
مده دخت پر از مهر حسین
دلبر و دلبرده و عشق حسین
روشن است چشمان عالم هرزمان
از قدوم احسن بنت حسین
مرغ دلم عاشق هوای رقیه است
عالم امکان همه برای رقیه است
عرش ، قلم ، لوح ، همه ارض و سماوات
شمس، قمر، نور، مبتلای رقیه است
.
ای پاک تر از اشکِ زلالِ مهتاب
در بحرِ ولا گوهرِ ناب و کمیاب
دل گشته دخیلِ چادرِ خاکی تو
یا سیِّدتی رُقیّه بِنــتُ الاربــاب
در چهره خود هیبت زهرا دارد
بر دوش ابالفضل علی جا دارد
.
با این که سه ساله است مانند عمو
در دادن حاجت ید طولا دارد
بر طاق جنّان حك شده سیمای رقیه
خورشید كمی از رخ زیبای رقیه
مهتاب كه شب ها دل عالم برباید
یك نور ز رخسارِ دل آرای رقیه
هر جا سخن از رقیه جان می آید
صوت صلوات عرشیان می آید
در مجلس این سه ساله من معتقدم
عطر خوش صاحب الزمان می آید
خاك قدم رقیه باشی عشق است
زیر علم رقیه باشی عشق است
با مهدی صاحب الزمان از ره لطف
یك شب حرم رقیه باشی عشق است
صد یوسف مصری بخدا مست رقیه ست
جبرییل امیـــن نوکر دربست رقیه ست
در لشکر ارباب ، پس از حضرت عباس
فــرماندهی کل قـــــوا دست رقیه ست
من رقیـــه دخترشیرین زبان شـــاه دینم
غنچه ی پژمرده ی بـــاغ امیــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مـن
تاابدحاجـــت رواگردنـــدازیک آمینــــم
محسن بلنج