⇦🕊*‌ _روضه و مقتل جانسوز _ شب عاشورا محرم 95 _ حضرت سیدالشهدا علیه السلام _حجت الاسلام استاد میرباقری *↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ به هرکیفیتی بود امشب رومهلت گرفتند...این شب حضرت می دونید اقدامات متعددی کرده، همه چیزروآماده کرده برای فردا، شاید همین ساعات شب بود،نوشتند:اصحاب خودشو تو خیمه جمع کرد،حمدوثناء خدا رو گفت، بعد ازحمد وثنا خدا فرمود: من از شما گله ندارم،من اصحابی بهتر از شما نمیشناسم، اهلبیتی بهتر از اهلبیت خودم نمیشناسم، اما در عین حال من بیعتم رو از شما برداشتم، این دشمن با من کارداره، بفهمد شما دارین منو تنها میگذارید خوشحال میشن، شب رو مرکب کنید،دست مردان بنی هاشمم بگیریدازاین بیابان برید ... خوب میدونید جواب های فوق العاده داده شد،یه جمله بود قمربنی هاشم فرمود که یک کتابه، فرمودما شمارو بگذاریم بریم تو دنیا زنده بمانیم؟!! برای زندگی دنیازنده بمانیم؟!شما رو رها کنیم کجابریم؟! شما روبا دنیا عوض کنیم ما رو دارید از در خانه خودتون به طرف دنیا میفرستید آقا... بعد دیگه اصحاب شروع کردند، مسلم بن عوسجه بود،زهیربود، سعیدبن عبدالله بود،هرکدام یک جور یکی عرض کردآقاجان ظاهرا مسلم بن عوسجه ست،تاشمشیردردست ماست می جنگیم اگراسلحه نداشتیم باسنگ می جنگیم تادر رکاب شمابه شهادت برسیم،چه جوری شمارورهاکنیم؟! ... سعیدبن عبدالله عرض کرد:ای آقا ای کاش منو می کشتند،میسوزاندند، خاکسترم روبه باد میدادند، دوباره زنده میشدم و هفتاد بار تکرار میشد و هفتاد بار در رکاب شمابه شهادت میرسیدیم، اینکه یک بار جان دادن، یه جان رو برداریم بریم؟ زهیر عرض کرد: ای کاش ما هزار جان داشتیم هزار بار در مقابل شماکشته میشدیم،امتحان روپس دادند،حضرت بهشون فرمود: فردا همه به شهادت میرسیم،مقاماتشون رو بهشون نشون داد آمادشون کرد،اونها را آماده کرد .. نوبت به اهل حرم رسید، امام سجاد فرمودند: من در خیمه بودم، عمه ام پیش من بود،پدرم این اشعاررومیخودند: "یادَهرُاُفٍّ لَک مِن خلیل..." اشعاری که بوی مرگ می دهد،بوی اعراض ازدنیامیده،حضرت شهادت خودش رو خبر می داد؛ من متوجه شدم،خودم روکنترل کردم... دیدم نه! پدرم اشعار رو تکرار کردن... گویا باعمه ام کاردارن، وقتی عمه ام متوجه شد، سراسیمه ازخیمه بیرون دوید،آمد محضرامام حسین، چی میگی برادرم؟! ای کاش مرده بودم...گویا الان جد و پدر و مادر و برادرم رو دارم ازدست میدهم!حضرت فرمود:خواهرم صبرکن شیطان حلمتون نبره... اهل آسمانهامی میرند، اهل زمین همه می میرند،پدرم از من بهتر بود از دنیا رفت، مادرم از من بهتر بود ... برادرم ازمن بهتربود ... همه اقتدا به جدم کردند ... منم ازدنیا میرم زینب کبری متوجه شدند مثل اینکه مسئله قطعی ست،بیتاب شد،عرض کرد آقا من ازحرف شما نگرانم... شما وعده ی قطعی به من میدید! حضرت آرامشون کردند،دعوتشون کردند به آرامش... اونها رو آماده کردند، بعدصحنه جنگ رو حضرت آرایش دادن ... امشب، میدانید دستور دادند خیمه ها رو به هم نزدیک کنید، پشت خیمه ها رو حضرت دستور دادند خندق کندند، فردا صبح هم آتش روشن کردند تو این خندق تا کسی ازپشت سر به خیمه ها نتواند حمله بکند،یک مسیر پیش رو باز بود برا رفت و آمد ... ادامه مطلب در پستِ بعد .... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir