⇦🕊 روضه و توسل حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم 96_سید مهدی میرداماد↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ ای حیدرِ امام حسن، شیرِ کارزار سرو قد تو، نیزه و اَبروت ذوالفقار *هرکاری کرد ابی عبدالله زره اندازه این بچه پیدا نشد، چیکارکرد عمو ؟یه لباس سفید تنش کرد عمامه سرش بست مقتل میگه تحت الحنک عمامه رو باز کرد براش نقاب درست کرد،چرا نقاب می زنی عمو ؟ گفت می خام چشمت نزنن عمو، خیلی مثل بابات می مونی * ای حیدرِ امام حسن، شیرِ کارزار سرو قد تو، نیزه و اَبروت ذوالفقار عباسِ کربلا شده در سیزده بهار یک کربلا سپاه، ز تیغ تو الفرار *بعضی نقل ها نوشته 200 نفر، بعضی نوشته تو دو مرحله 80 نفر، یه نوجوان سیزده ساله 80 نفر و کشتن شوخی نیست . این معلومه استاد داشته، کی از عباس بهتر* در روزِ کارزار علی اکبری دگر پیداست در جمال تو پیغمبری دگر در سیزده بهار، بهشت خدا شدی تسبیحِ دانه دانه ی از هم جدا شدی در پیش دیدگان عمویت فدا شدی مثل امام خویش،سراجُ الهُدی شدی ای رویِ خون گرفته ات، آیینه ی حسن معراجِ روحِ پاک تو، از سینه ی حسن *اجازه می خواست، اجازه نداد ابی عبدالله ، یکی از شهدایی که چندین بار رفت و آمد و اجازه نداد . شب هشتم برات بگم اون علی اکبرِ که تا گفت: برم؟ حسین گفت: برو عزیزم . از پسرخودش راحت می تونست بگذره اما از امانت برادرش نمی تونست بگذره . تو یتیمِ امامِ مجتبایی . اون علی اکبرِ که" اِسْتَأْذَنَ فَأَذِنَ اَباه" تا گفت برم؟ گفت: برو عزیزم. اما قاسم و اجازه نداد ، کیفیت اجازه گرفتنش هم بارها شنیدید ، نامه ی پدرش رو داد، اینقد رو پاهای عمو گریه کرد، اینقد التماس کرد، خوشبحال اونایی که برا شهادت التماس می کنن و گریه می کنن، شهید حججی رو دیدید قبل رفتن افتاد رو پاهای پدر و مادرش ، اینا از همین روضه ها این خط و یاد گرفتن . باید بیفتی روپای پدر و مادرت تا بهت اجازه ی پرواز بدن....قاسم،پدر نداشت افتاد رو پای عمو التماس کرد....* تابیده از جمال تو انوار پنج تن در خشم یک حسینی و در حِلم یک حسن *هم خون امام مجتبی تو رگشِ، هم تربیت حسینی داره . ده سال تو دامن حسین تربیت شد.* زخمت چو حلقه های زره مانده بر بدن خونِ تو پیرهن شد و پیروهنت کفن خورشید ذره ذره به میدانِ کربلا افشانده نور سرخ، به دامانِ کربلا *رفت میدان ، میدان رفتنش ، رجز خوندنش ، مبارزه اش ، جنگش ، همه رو مات و متحیر کرد، همه رو مستاصل کرد، بعضی از نقل ها نوشتن: برگشت اظهار عطش کرد مثل علی اکبر ،علی اکبر هم برگشت بعضی ها نوشتن ، قاسم هم برگشت ، ابی عبدالله انگشتر عقیق تو دهانش گذاشت ، بعضی ها نوشتن عمو بغلش کرد ، دوباره رفت میدان ، این بار آخر هر کاری کردن دیدن قاسم و حریف نمی شن چه کردن ، همه ی نامرد ها همه ی خباثت ها، همه ی بدی ها یه طرف جمع شد ، یه نانجیبی گفت: اینجوری فایده نداره ، این نوه ی علیِ، این خون حسن تو رگهاشِ ، چه کنیم ؟ گفت دورش حلقه بزنید سنگ بارانش کنید، گرد و خاک کنید، دیدش رو بگیرید .چه کردن؟ من یه سئوال دارم ، سئوال منم با گریه جواب بدی من رد میشم . یه نفر وسط میدون می جنگه زره داره، سپر داره ،کلاه خود داره، نیزه داره میتونه دفاع کنه، اما یه نوجوانی که پاش به رکاب نمی رسه، نه زره داشت، نه سپر داشت . اهل ناله کمک کنن، یتیم نوازی کنن .....* سربازِ بی زره ،که سراپا سپر شدی قرآن پاره پاره، چو قلب پدر شدی در زیر تیغ، بِسملِ بی بال و پر شدی یک آسمان ستاره هزاران قمر شدی ای حسین.... ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com