و توسل به امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ میگه اتفاقا تو همین مابین دیدم یه زنی بدو بدو آمد،تا رسید به امیرالمومنین کانه اولادش علی را شناخت گفت :آقاجان دستم به دامنت،گفت: چی شده ؟ چرا هراسانی؟چه خبره؟ گفت: آقا جان دستم به دامنت،گفت اینقدر نگران بود نمیتونست درست حرف بزنه،کانه الان روح از بدن این خانم جدابشه...میگه مولا آرومش کرد، گفت اینجوری نکن،آروم باش ببینم چته؟ گفت دستم به دامنت یه کاری برام بکن.چی شده؟گفت آقا جان، شوهرم از خانه بیرونم کرده، یعنی من از خانه فرار کردم.آقا میخواست منو بکشه.«این خونواده رو زن خیلی غیرتین»میگه چهره مولا بهم ریخت،کان رنگ چهره علی عوض شد،گفت بریم ، شما به من وساطتت کنید،گفت حالت خوش نیست میخوای بریم دارالعماره یه ذره نفس تازه کنی بعد بریم، گفت آقا جان دیر برم میکشه منو. آقا.گفت باشه، میگه مولا راه افتاد،خانمه دنبالش،آمدن رسیدن کوچه هارو تو اون گرما،تارسید دم در،دق الباب کرد،جوونه آمد بیرون،امون از این جوونی،تا نگاه کرد دید زنش ، مولا،مولا را نشناخت،صدا زد کجا رفته بودی؟ الان سرتو از تنت جدا میکنم.«جهل عربیه دیگه»مولا یه نگاه کرد بهش،اخمی کرد بهش گفت چرا اینجوری برخورد میکنی؟جوونه یه نگاه کرد،مردم هم جمع شدن،میگه محکم زد رو سینهٔ مولا گفت: به تو چه ربطی داره؟میگن مولا یه اخمی بهش کرد.نگفت من علی ام،حاکم جامعه ام. گفت من تو رو دارم امر به معروف و نهی از منکر میکنم.تو اینجوری برخورد میکنی، دست برد به شمشیر‌ مولا شمشیر و کشید،آدم با زن جماعت اینجوری برخورد میکنه؟میگه مردم که جمع شدن، یه عده مولا را شناختن، السلام علیک یا امیرالمومنین،آقا جان چیشده؟جوونه یه نگاهی به علی کرد،میگن از شیعیان مولا بود،از محبین مولا بود افتاد رو قدمهای مولا.گفت: آقاجان من غلط کردم، منو ببخشین آقا جان.مولا فرمودن: با زن اینجوری برخورد نمیکنن.چرا ترسوندیش حالا امشب علی تو بستر افتاده.یتیمای کوفه براش شیر آوردن، شنیدن طبیب گفته شیر باید بیارن برا علی میخوام بگم برا زخم سرش دوا آوردین،واسه جگرش چی؟برای زخم جگر علی چی آوردین؟امشب یه نگاه به این بچه ها میکنه.دونه دونه سفارشارو، حسن جان! بلند شو بابا.حسین جان! بلند شو بابا.عباس! بلند شو بابا....یتیما منتظرن.بعد سفارش میکنه، برا فلان خونه فلان چیز قول داده بودم ببرم،حسن جان اون بچه یتیم هر روز عادت کرده به چی بابا؟ گفت: هرروز من میرم قول داده بودم مرکب ببرم برا برادرش.قربونت بشم علی، خودش میومد خم میشد دستاشو رو زمین میگذاشت،میگفت علی مرکب تو....حسن جان !اون خونه یه دختر دارن خیلی بیقراری میکنه،اون خونه را حتما اینجوری سر بزن. اونا چند نفرن، غذاشونو، سفارشاشونو میکنه.اما مابین بعضی موقع با گوشه ی چشم یه نگاهی به زینب میکنه...زینب،زینب،زینب...خیلی سخت واسه مولا ،این خونواده براشون اینقده مهمه،مخصوصا زینب،زینب،زینب.. همسایه های کوفه گفتن یبار قامتشو ندیدیم.زینب ،آره ام ایمن راست گفته زینب جان ،یه روز میاد میارنت توی همین کوفه زینب....* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://splus.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ روبیکا ↶ https://rubika.ir/www_babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net