|⇦•
#قسمت_پایانی روضه و توسل شبِ اول ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مهدی میرداماد✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
روضه بخونم براتون، همه تون مهیایِ روضه اید .. عبیدالله جایِ مسلمُ پیدا کرد . فرزندِ طوعه لو داد. فهمیدن مسلم کدوم خونۀ کوفه مخفی شده ، عبارتُ از رو مقتل برات می خونم. دلم می خواد این دهه با هم جوری صفا کنیم. اوج گریه و اوج ناله، کلام، کلامی نباشه که من از خودم اضافه کنم. سیصد نفرُ عبیدالله از زبده ترین فرماندهانشُ فرستاد سراغِ مسلم ، سرگروه و فرمانده شونم محمد بن اشعث ملعون ؛فهمیده بودن مسلم کیه ، چه جنگاوریِ ، خونۀ طوعه رو محاصره کردند.
«يرمون الدار بالحجارة ..» من معنا می کنم ببینم کجا میری خودت .. شروع کردن خونۀ طوعه رو سنگ بارون کردن .. (اول با سنگ شروع کردن) دیدن مسلم بیرون بیا نیست ، فهمیدن چجوری مسلمُ بیرون بکشن ؛ الله اکبر ... شروع کردن از بالایِ دیوار خانه، دسته دسته نی آتش می زدنُ تو خونۀ طوعه مینداختن ..
یه مرتبه مسلم نگاه کرد دید تو حیاط خونه پر آتیشِ .. الانه که درِ خانه رو آتش بزنن .. آتیش، تو خونه ای که زن هست .. مگه میشه مسلم بمونه تو این خونه؟ طوعه تو خونه باشه ، آتیش باشه ... از خانه خارج شد یه زنِ دیگه تو آتیش گیر نکنه ... هر کی اهل روضه س که همه تون جلوتر از من ...
شیطان به بیت حی تعالی چه می کند؟
آتش به گردِ خانۀ زهرا چه می کند
گیرم رواست سوختن خانه ، میخِ در
*مسلم تا دیدی آتش ریختن ، از خونه خارج شدی، اصلاً حرارت آتیش به طرف طوعه نرفت .. اما مادرِ ما پشت در سوخته رفت .. سادات! مادر ما بارِ شیشه داشت ...*
گیرم رواست سوختنِ خانه، میخ در
در سینۀ شکستۀ زهرا چه می کند؟
شبِ اولِ بذار مادر حرف بزنه .. روضه رو مادرِ ما خونده .. این کلامِ بی بیِ .. بحار الانوار نقل می کنه علامه مجلسی ، فَجَمَعُوا الْحَطَبَ الْجَزْلَ عَلی بابِنا .. هیزم هارو پشت در خونه جمع کردند .. وَ أتَوْا بِالنارِ ... آتش زبونه کشید .. نمی دونم این یه دونشو بگم یا نه؟ کمکم می کنی یا نه؟ حرفم تمام. فَسَقَطْتُ لِوَجْهِی وَ النارُ تَسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِی .. حرارتِ آتش رو صورتم خورد .. دستمُ لایِ در گذاشتم صدامو شنید گفت برگردم این فاطمه ست. دو سه قدم اومد عقب (می خواستی اینجوری گریه نکنی تا منم اینجوری نخونم) خودش نوشت تو نامه به معاویه ، گفت اومدم عقب یاد علی افتادم .. هر چی کینه داشتم تو پاهام جمع کردم ...
اینجا یه خونه رو با آتیش وارد شدن درُ باز کردن .. کوفه م یه خونه رو با آتیش درشُ باز کردن ... (یه جمله و التماسِ دعا ) کربلا خیمه ها، چهارتا پارچه که آتیش زدن نداشت .. یهو دیدن بچه ها ، خیمه ها داره می سوزه ... دامنا سوخته ، اومد پیش زین العابدین عمه چه کنم؟ صدا زد علیکن بالفرار ...
حسین ...
شب اولِ ، یه نفس عمیق می خوام . ده شب می خوای نوکری کنی ، بذار صدات بگیره همین شب او..
حسین ... بگو تا نفس داری . انشاالله نفسِ آخرت همین اسمِ ..
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال
#جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شب_اول_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
✅ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
https://t.me/babolharam_mihanblog_com
✘اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam.ir