⇦• مقتل خوانی و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام ، اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
اومده و میگه با حالِ پریشون
اجازه بده که برم عمو جون
دعا کنید سینه زنا ، واسش زره پیدا بشه
نکنه که ارباب تون شرمنده ی زهرا بشه
ای وای بمیرم برای یتیمِ حسنم ای وای ..
*برات بمیرم، زره اندازت پیدا نشد ؟!.. قاسم اجازه شو گرفت. اینجا را راوی لشکر دشمن روایت کرده؛ فقط آمد سمت لشکر، اشکاش رو گونه هاش روان بود*
نگاش بکنید چه غیرتیِ
تو دستای من امانتیِ
دعا کنید سینه زنا ، باز تا حرم قاسم بیاد
دعا کنید طوریش نشه ، سالم بره سالم بیاد
ای وای بمیرم برای یتیمِ حسنم ای وای ..
*آمد مقابل لشکر ایستاد، کَرّ و فَرّی کرد .. شروع کرد رجز خوندن، إن تُنکِرونی فأنا فَرعُ الحسنِ ! اگه منو نمیشناسید بدونید من از ریشه ی حسن بن علی ام!*
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیتُ الحسن شد با صدایی که زدی
خواهرم را بیشتر از هرکسی خوشحال کرد
بانگِ إنّی قاسمِ بن المجتبایی که زدی
*إن تُنکِرونی فأنا فَرعُ الحسنِ!
سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی و المؤتَمَن
ولی بیت بعدُ روضه خوانی کرد :
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن ..
اینجا قاسم گفت : هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن! اینجا هنوز عمو زنده بود ، گفت عمویِ من مثل اسیر دست شما گرفتاره ! اما دو ساعت نگذشت ، وقتی عمه اش آمد کنار قتلگاه ؛ عمه جانش هم گفت هذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بالدِّماءَ .. بمیرم برات ، آخرش کُشتین ش ، غریب کُشتین ش ، تشنه کشتین ش!
همچین که شروع کرد به رجز خواندن ، هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن ، بَینَ أناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المُزَن .. یه نامردی یه نگاهی کرد؛ به بغل دستیش گفت داغشُ به دل عموش میذارم ..
از اینجا به بعد دو سه جمله ناحیه مقدسه میخوانم ، فرمود:
السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي الْمَضْرُوبِ علی هَامَتِهُ (چنان به سرش زدند مثل جدّ غریبش امیرالمومنین).. یک جمله ای داره من نمی فهمم !! فرمود: الْمَسْلُوبِ لَأْمَتُهُ .. همان شهیدی که زره اش را به غارت بردند .. اگر زره اندازه اش نبوده ، پس مثل عمویِ غریبش پیراهنشُ به غارت بردند ...
عمو را صدا زد (چی صدا زد؟)*
چی داره میگه ؟ نمیرسه صداش
خدا کاری کن ، به خاطرِ باباش
دعا کنید با پیکرِ یارِ وفا دارم بیام
چیزی اگه مونده ازش میرم که بردارم بیام
ای وای بمیرم برای یتیمِ حسنم ، ای وای
*مقتل نوشته: مثل باز شکاری رسید بالای سر قاسم ، میگه وقتی آقا رسید بالای سرش ، دید این نوجوان داره جون میده .. هی این پاهارو زمین میکشه .. جان به گلوگاهش رسیده .. عمو بالا سرشه ، ولی خدا بالا سرش ایستاده ..
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله ..
وقتی خنجر به گلوی مبارکش گذاشت ، وقتی خون فواره زد ، پا به زمین می کشید .. خاک هایِ کربلا رو با پا جابجا میکرد .. اینجا بود یه وقت آسمان تیره و تار شد .. مادرش زهرا بالای سرش ناله میزد ، منادی از آسمان صدا میزد ، ألا یا أهلَ العالم قُتِلَ الحسین بکربلا عَطشانا .. اون لحظه که دخترهاش از خیمه ها بیرون دویدند ، خواهرش کجا بود؟*
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دستُ پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
*قاسم وقتی به زمین افتاد ، جذر و مد دریا شد ، اسب ها رفتند و آمدند ، این بدن زیر سُمّ اسب ها بود. اما من این حرفُ قبول ندارم ، هر مقتلی رو ببینی اون کسی که زیر دست و پای اسب به درک واصل شد ، قاتلِ قاسم بن الحسن بود ، زیر سُمّ اسب ها له شد اما عمویِ نازنینش وقتی زیر سُمّ اسب ها افتاد ، تمام استخوانهای سینه ی مبارکش نرم شد .. له شد .. زینب فقط ناله میزد ، نعل تازه به اسب هاشون زدن .. حجت خدا زیر سُمّ اسب ها به زمین دوخته شد ...
چونان با نعلِ تازه تاختند آن ناجوانمردان که گشته استخوان باخاکِ این صحرا عجین درخون
حسین حسین ، وای ...
ماهِ عالمیان ، زینبَت پناه ندارد
به جز تو ای شَه خوبان پناهگاه ندارد
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال
#جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
┄┅═✧❁۞═۞❁✧═┅┄
✅ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
https://t.me/babolharam_mihanblog_com
✘اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam.ir