صالحیه، المیادین و دیرالزور سقوط کرده بودند. همه مرزهای شرقی سقوط کرده بود، بخش زیادی از استان‌های جنوبی سقوط کرده بود. بخش عمده‌ای از استان‌های حمص و حماه سقوط کرده بود. حلب در محاصره بود و کل منطقه اطرافش سقوط کرده بودند. دور تا دور ادلب همه سقوط کرده بود. بخش اعظم جغرافیای سوریه سقوط کرده بود، مرزهای خشکی همه سقوط کرده بود و فقط مرز دریایی مدیترانه مانده بود. اطراف دمشق همه سقوط کرده بود. غوطه شرقی و غوطه غربی سقوط کرده بود، تیر قناسه به گنبد سیده‌زینب (سلام‌الله علیها) می‌رسید. یعنی فکر بکنید مرکز تهران اگر چهارراه ولیعصر است، آن طرف تا میدان امام‌حسین(ع)، این طرف هم تا خیابان نواب هم سقوط کرده است. جاده فرودگاه دمشق مسدود بود. دشمن تا کفرسوسه دمشق جلو آمده بود. کفرسوسه محله‌‌ای در قلب دمشق است. با سقوط‌های بعدی مانند ادلب، السخنه و تدمر 16 درصد از کل جغرافیای سوریه زیرنظر دولت مرکزی باقی‌مانده بود؛ این یعنی خلاص! اراده میدانی حاج‌قاسم که بگویید پیروزی با ماست؛ چون خدا با ماست، این انگیزه و اراده الهی است، این اراده متصل به خداوند است. با وجود اینکه همه‌جا سقوط کرده بود، باز دشمن را حقیر می‌دید. این عین اراده پیامبر در برابر جبهه کفار است، عین اراده امیرالمومنین در برابر ناکثین و مارقین و قاسطین است، عین اراده حضرت امام‌خمینی(ره) و رهبر عظیم‌الشأن انقلاب (مدظله) است در برابر شیطان بزرگ که هر دو بزرگوار فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» گاهی که دشمن و توانمندی او بزرگ‌تر از موجودی او معرفی می‏شد، می‌گفت نخیر، دشمن حقیر است، هجوم کنید دشمن شکست می‌خورد. حاج‌قاسم از اراده و انگیزه و روحیه قوی برخوردار بود و آن را در عرصه نبرد حاکم کرد، این مهم‌تر از طرح‌ریزی‌هایش بود. به‌نظر بنده، اراده الهی و مدیریت قوی و میدانی حاج‌قاسم یک طرف و جهاد مجاهدان یک طرف دیگر بود. برویم سراغ همان طرح‌ریزی‌ها؛ صحنه چگونه اداره شد؟ چگونه به‌سمت پیروزی ما پیش رفت؟ فرودگاه دمشق مسدود بود، جاده فرودگاه را با قناسه می‌زدند، بعدا دیوار بتنی را اطراف این جاده برای همین گذاشتند. حاج‌قاسم از همان جا شروع کرد. با تعدادی نیروی مخصوص عازم شد و از فرودگاه وارد دمشق شد، بعد از آزادی آنجا شروع کرد به طرح‌ریزی و عملیات‌ها را یکی بعد از دیگری طرح‌ریزی کرد. هوشمندی او هم اینجا بود که از مرکز شروع کرد. دمشق را حفظ کردند و آقای بشار اسد البته مردانه ایستاد و تکان نخورد و پایتخت که حفظ شد، به آزادسازی بقیه مناطق پرداختند. وقتی از مرکز یعنی سقوط دمشق ناامید شدند، به‌سمت جنوب رفت. آمریکایی‌ها با کمک اسرائیلی‏ها طراحی کرده بودند که عملیاتی به شکل H انجام دهند که از دو طرف حرکت کرده و بیایند شهرها را یکی‌یکی تصرف کنند و تا دمشق پیش بروند و با نیروهای النصره و حامیان تروریستی این گروه در غوطه شرقی و غربی الحاق کنند و دمشق را به سقوط بکشانند. حزب‌الله و قرارگاه حضرت زینب در جنوب به کمک ارتش رفته بود و برای دفاع و جلوگیری از سقوط بیشتر شهرها در استان‌های درعا و قنیطره و سویدا مشغول بودند، ولی کافی نبود. باید به گروه‌های تروریستی هجوم می‏شد و آنها را وادار به عقب‏نشینی می‏کردند؛ لذا با حاج‌قاسم قبل از عملیات در زمستان 93 و چند نفر از فرماندهان حزب‌الله و بچه‌های خودمان به جنوب رفتیم و به جایی رسیدیم که دو طرف ارتفاعاتی بود؛ حاج‌قاسم گفت: «این ارتفاعات را می‏بینید؟ ارتفاعات این سمت مثل ارتفاعات رقابیه می‏ماند و ارتفاعات آن طرف مثل ارتفاعات علی‏کَره زد.» (این ارتفاعات مربوط به منطقه عملیاتی فتح‌المبین بود). حاجی گفت: «اگر اینها از این ارتفاعات جنوبی به ارتفاعات برسند، دمشق سقوط می‏کند! باید این را بگیریم و دشمن را پس بزنیم.» حاجی یک طرح‏ریزی‌ای کرد که طی دو عملیات آفندی و هجومی دشمن عقب رانده شد و برای همیشه متوقف شد. بعد از دمشق و جنوب، گروه‌های تکفیری و تروریستی کجا تمرکز کردند؟ از روز اول عید تا حدودا اول شهریور 94 به‌صورت مستمر جنگ و عملیات را در منطقه اطراف ادلب داشتیم. دشمن بعد از تصرف ادلب می‏خواست سهل‏الغاب و شمال لاذقیه را بگیرد که بر لاذقیه، طرطوس و بر مرزهای دریایی لاذقیه یعنی به دریای مدیترانه برسد. آنجا عملیات خیلی سختی بود، چون تمام توان خود را متمرکز کرده بودند. گروه‏های تکفیری ازسوی عربستان سعودی، آمریکا، رژیم اشغالگر قدس و... به‌لحاظ مالی و تسلیحاتی پشتیبانی می‏شدند. حدود پنج‌ماه از اول فروردین تا پایان مرداد یگان‏های ارتش مستقر در منطقه و قوای «سهیل حسن» و یگان‌های خودمان، «مهاجر» و «حزب‌الله» از 1/1/94 تا پایان مردادماه در منطقه ادلب و جنوب ادلب از مسطومه، اریحا، جسرالشغور و کل سهل‌الغاب مشغول نبرد سخت و گاهی تن‌به‌تن بودند، ولی توانستند از پیشروی دشمن جلوگیری و آنها را متوقف کرده و از رسیدن به هدف‌شان که دریای مدیترانه بود، ناکام کنند. حاج‌قا