*قطعه شعری تقدیم به پدران سرزمینم به مناسبت میلاد مولودکعبه حضرت علی (ع)و روز پدر*
پدری با پسرش رفت به شهر
تا کند خستگی اش را به در
در مسیر ره پر پیچ ودراز
کم کم ک خواب گران آمد سر
چند صباحی که به این حال گذشت
ناگهان چشم گشود و ندیدش پسر
پدر آشفته وافسرده شد از فقدانش
تا یکی همسفرش داد ندا ای پدر:
به چه علت کنی ناله وافغان بیحد؟
پاسخی داد پدر سائل ومردی دیگر
تو نمیدانی که من بهر چها می نالم
دوسه همسر بگرفتم شدم خون جگر
چند دهه عمر به بیماری همسر گذشت
همسران هر سه به یک سال، بگشتند به در
حال فهمیدی به چه علت من زار میگریم؟
چون نباشد برمن ،همسر وهم هیج پسر
پسرش بی خبر از بهر پدر با دگری حاضر شد
پدر آغوش گرفت بوسه زنان فرزند راتادم در
گفت : آن زن که باشد؟ که من او نشناسم
پسرش بالب خندان چو گلی گفت، پدر:
غم تنهایی تو روز وشبم را گرفت
آن زن همره من با تو کند شب راسر
من وکیل تو وهم یار تو بودم درعقد
ای پدر شاد شوی پیرشوی با همسر
شعر از , رضا نیکومرام
شهر بادرود