🔸رفاقتیازجنسنور
_
#قسمتِاول
_✍✍✍دلنوشته حاج حسین کاجی در فراق شهید حاج عباس عاصمی مسول تفحص شهدا واطلاعات لشکر۱۷علی ابن ابیطالب(ع)
ـــــــــــــــــ
"در حرم امام رضا(ع) بودم و نگاهم به گنبد طلایی و بارگاه ملکوتیاش بود که ناگهان تلفنم زنگ زد. «حاج عباس عاصمی» بود. پس از سلام و احوالپرسی و التماس دعای خالصانه گفت، برنامه هفته آیندهات چیه؟
گفتم، شب جمعه برای بچههای دانشجوی «طرح ولایت» سخنرانی دارم.
لحظهای تأمل کرد و گفت، میخواستم سهشنبه باهم برویم مأموریت. کاشکی میتوانستی بیایی. دوست داشتم باهم باشیم. ازطرفی هم حضورت در جمع دانشجویان، خودش مأموریت است.
انگار چنین مقدر شده است که من همیشه از کاروان شهدا جا بمانم و از این حسرت مانند شمعی آب شوم. امشب هم روبهروی عکس تو نشستهام و خاطرات شیرین با تو بودن را برای خود تداعی و برای تو بازگو میکنم. اگر تقدیر خداوند همراهی نمیکرد، به یقین چنین چیزی ممکن نمیشد...
با یک دست دادن و روبوسی بود که همکاری نزدیک ما شروع شد. دیدار هرروزة ما در محل کار، مرا بیشتر از گذشته شیفته رفتارت میکرد. تو برای من کتابی بودی که هر بار گشوده میشدی، خواندنیتر میشدی و مطالب تازهای داشتی.
این وابستگی آنقدر زیاد شده بود که باهم به جلسههای شورای فرماندهی میرفتیم و اگر فرصت بود، وقت را غنیمت میشمردیم و در جلسههای دیگر باهم حاضر میشدیم. با تو بودن مرا یاد شهدا میانداخت و من همیشه عطر شهیدان را از وجود تو استشمام میکردم.
برادرم! حالا من ماندهام و این عشق و علاقه و ارادت به تو. میخواهم مثل آن روزهای قشنگ و خدایی، ساده و بیآلایش برایت حرف بزنم."
ادامهدارد..
#داستانک
#سردار_شهید_عباس_عاصمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰کانال باحاج حسین کاجی👇
🌐
@bahajhosseinkaji