حضرت رقیه(س)
به بچه های شامیا خبر بدید بابام رسیده
مثه بابای خوشگلم هیچکسی تو دنیا ندیده
بابا، هر روز دارم سراغی از عمو میگیرم
بابا، ازت خجالت میکشم که رو میگیرم
دست به، پهلو میگیرم
میدونی که جون منی
من الذی ایتمنی بابا حسین بابا حسینم
من الذی ایتمنی ۲ بابا حسین بابا حسینم
سه سالمه ولی بابا دیگه برام نمونده جونی
تو رو خدا منم ببر پیش خودت اگه میتونی
بابا، آروم توی گوشت میگم عمو ندونه
بابا، گوشوارمو کندن و گوشم پره خونه
بابا، قدم کمونه
موهامو حرمله گرفت
پاهامو آبله گرفت بابا حسین بابا حسینم
من الذی ایتمنی ۲ بابا حسین بابا حسینم
اینجا سر گوشواره و خلخال من جنگه بابایی
دست تموم شامیا به جای گل سنگه بابایی
بابا، نبودی چادرم توو آتیش حرم سوخت
بابا، عموکجاس بهش بگم موی سرم سوخت
بابا، خیلی دلم سووخت
این شامیا خیلی بدن
خیلی منو کتک زدن بابا حسین بابا حسینم
من الذی ایتمنی ۲ بابا حسین بابا حسینم
ابوذر رییس میرزایی