مرحوم آخر عمرش سکته ای کرد و زمین گیر شد. در همین حال سکته دومی هم کرد که دستانش هم از کار افتاد. غذادر دهانش می گذاشتند و کار سخت شده بود. شخصی به عیادتش رفت و پرسید: حالتان چطور است؟ فرمود: الحمدلله بهتر از این نمی شود. از صبح تا حالا ناز دستانم را هم می کشند می گویند: دست ها دیگر لازم نیست شما کار کنید و زحمت بکشید. ما غذا در دهانت می گذاریم. چقدر زیبا می دیدند. ✨ ✳️ @bahjat_alabd