شهر ما لانه ما!
زمان لازم برای مطالعه: ۳ دقیقه
🔹چند روز قبل برای جلسهای در یکی از وزارتخانهها دعوت داشتم و ترجیح دادم به جای استفاده از وسیله شخصی، بخشی از مسیر را پیاده بروم تا ارزیابی خود از وضعیت فرهنگی پایتخت را به روز کنم. نتیجه برایم غیر قابل تصور بود؛ صحنههایی را دیدم که از گفتنش شرم دارم و هرگز تصور دیدنش را نداشتم. چرا چنین شد؟
🔹سالها قبل وقتی تازه دانشجوی معماری شده بودم مقالهای دیدم از کوپر مارکوس با عنوان "خانه نماد خویشتن". مضمون مقاله آن بود که انسانها، خانه خود را به مثابه وجود خود و بخشی از خویشتن خویش میپندارند. گرچه آن زمان، مقاله ایشان برایم جذاب بود ولی هرگز تصورش را نمیکردم که ۲۰ سال بعد در خیابانهای امالقرای جهان اسلام، خانههای عریان و لانهطور ما، فرهنگ عریانی را چنان به شهروندانمان القا کند که صحنههایی را در شهر به مثابه لانه (خانه) ببینم که در تصورم هم نمیگنجد. آری، اگر درست بنگریم، عریانی کف خیابانها را باید از درون خانهها جستجو کنیم.
🔹طی دهههای اخیر به تبعیت از شعار مشهور معماری مدرن یعنی "خانه ماشینی است برای زندگی"، نگاه ماشینی و غیر انسانی را چنان بر خانه مسلط کردیم که همه چیز خانه از آن سلب شد. از عشق ورزی و محبت ورزی تا حیاط و حیات و تا تربیت کودکان و حتی مهمانداری؛ و به تبعیت از شهرسازی مدرن، برای همه این کارکردها، گزینههایی تعریف کردیم؛ مهمانهایمان را به رستورانها و کافیشاپها سپردیم و تربیت کودکانمان را به مهدکودکها و کودکستانها واگذار کردیم و تفریح و بازی آنها را نیز به شهربازیها و بوستانها؛ در این میان، فقط یک مزاحم در خانههایمان داشتیم که با طراحی خانه سالمندان، تکلیف آنها را هم مشخص کردیم. به این ترتیب خانه از همه داشتههایی که قبلا داشت تهی شد و از آن چیزی نماند جز خواب و استراحت؛ دقیقا به مثابه یک لانه.
🔹حالا پس از شعار خانه ماشینی برای زندگی، در گام بعد با فهم اشتباه از شعار "شهر ما خانه ما"، تیر دوم را بر پیکره سبک زندگی اسلامی ایرانی نواختیم، بله، شهر ما خانه ما شد، ولی کدام خانه؟ همان خانهای که اکنون از همه داشتههای قبلیاش تهی شده است و لذا بیش از آنکه خانه باشد، لانه است. پس گرچه میخوانیم شهر ما خانه ما، اما فیالواقع چیزی که میبینیم شهر ما لانه ما است. انتظار زیست انسانی در چنین شهری که به لانه فروکاهیده شده چقدر معقول است؟ بدیهی است که وقتی از یک سو خانه لانه شد و از سوی دیگر، شهر را به چنین لانهای فروکاهیدیم، آنگاه باید شاهد خصوصیترین روابط در فضاهای عمومی شهر باشیم و آنچه جایش در پستوی لانهها است را بایستی در کف خیابانها نظاره کنیم.
🔹چنین شهر عریان و لانهطوری، دیگر نمیتواند بستر تربیت انسان به مثابه خلیفه الله باشد، بلکه خروجی چنین شهری، انساننماهایی است که میان صورت و سیرتشان هیچ نسبتی برقرار نیست؛ همانهایی که "فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ ذَلِكَ مَیتُ الْأَحْیاء" جنازههایی عمودی که بعد از چند سال زیست حیوانی، به اسلاف افقی خود میپیوندند. شهری که پر شده از چنین جنازههای عمودی، بیش از آنکه شهر ما خانه ما باشد، شهر ما گورستان ما است، گورستانی که پر شده از مردگان عمودی که محصول عللی هستند که از سبک زندگی ما سبک مُردگی ساخته است.
🔹اما آنچه جای تاسف دارد این است که این جنازههای عمودی، همگی پارههای تن ما هستند که امروز قربانی سیاستهای اشتباه خود ما شدهاند. همان سیاستهای اشتباهی که کماکان ادامه دارد. احیاء این مردگان شدنی است به شرط آنکه تحلیل درستی از اشتباهات قبلی داشته باشیم و با عبور از سطحی نگری، دائما با کوتهبینی به معلولها نپردازیم و بدانیم که اگر حل مسائل فرهنگی ۱۰۰ قسمت داشته باشد، بگیر و ببند و پرداختن به معلولها (که البته در جای خود و برای ساختارشکنان لازم است) نهایتا ۱۰ قسمتش است و ۹۰ تای دیگرش را باید در تدبیر علل و رفع زمینهها جست؛ زمینههایی همچون نظام کالبدی و معماری و شهرسازی و رسانه و فضای مجازی و ... .
@baladetayyeb