‍ . پندهای فردوسی؛ خار است یا پرنیان؟! ✍دکتر محمد‌جعفر محمدزاده چون منوچهر تور را به کین ایرج شکست داد و او را کشت نوبت به سلم رسید و با سپاهیان خود بر سلم تاخت و با دلیرانی چون قارن پسر کاوه دروازه دژ سلم را گشود. پهلوانی کاکوی نام از سپاه سلم که از نوادگان ضحاک تازی بود به میدان آمد و خیلی زود کارش ساخته شد: یکی تیغ زد شاه بر گردنش همه چاک شد جوشن اندر تنش بینداخت خسته بر آن گرم‌خاک به شمشیر کردش بر و سفت چاک (ب. ۹۸۶ و ۹۸۷) منوچهر بر سلم دست یافت و او از دست منوچهر گریخت، درپی او رفت و با او رویارو شد و  پلیدی کردار او را در کشتن ایرج به او یادآوری کرد: بکشتی برادر ز بهر کلاه کله یافتی چند پویی به راه؟ (ب.۹۹۶) آنگاه به طعنه و تعریض به او گفت: کنون تاجت آوردم ای شاه و تخت به بار آمد آن خسروانی درخت ز تاج بزرگی گریزان مشو فریدونت گاهی بیاورد نو! (ب. ۹۹۷ و ۹۹۸). سخن اینجا ایهام‌گونه است و خسروانی درخت اشاره به منوچهر است و گاهی  یا تختی که فریدون برای سلم فرستاده می‌تواند اشاره به تابوتی باشد که پس از مرگ سلم را بر آن خواهند خوابانید. ▫️در اینجا فردوسی زمان را مناسب می‌بیند و پندی حکیمانه از زبان منوچهر می‌گوید: درختی که پروردی آمد به بار ببینی برش را کنون در کنار! گرش بار خار است خود کشته‌ای و گر پرنیان است خود رشته‌ای! (ب.۹۹۹ و ۱۰۰۰). ارزش کار فردوسی در همین است که‌ افزون بر امانت‌داری در نقل داستان با سخنان خود به تحلیل داستان نیز می‌پردازد. فردوسی با این دوبیت از زبان منوچهر فرجام کار سلم را به خود او نسبت می‌دهد و می‌گوید این میوه آن درختی است که با برادرکشی کاشتی و اشاره‌ای به آیه ۳۸ قرآن است که: کل نفس بما کسب رهینه(مدثر) که حافظ هم در همین معنی گفته است: "هرکسی آن درود عاقبت کار که کِشت" و البته تفاوت سخن فردوسی با حافظ در این است که فردوسی سخن را در جایی به داستان پیوند می‌دهد که برای مخاطب شاهد مثال دارد و فهمیدنی است. اگر کسی داستان غم‌انگیز(تراژدی) مرگ ایرج به دست برادرانش را خوانده باشد تصدیق خواهد کرد که سلم و تور کِشته‌ی خویش را درویدند. در واقع سخن فردوسی سخنی از سر مشاهده و تجربه گذشته‌ای است که خود بازآفرینی کرده و فرجام کار بد برادران را با برادر کهتر با خواننده‌ی خود در میان می‌گذارد. 🅱 eitaa.com/joinchat/135528452C8840727e87