🦋🌹
🥀
💐سیرهٔ «شهید محسن حاج رضائی»
♦️ بخش(۲)
🦋۲-«سیمای محسن»
سالک طریق وطالب تحقیق، شهیدسعید ورفیق شفیق «محسن»ابن حاج میرزا محمد«حاج رضایی»(ره) جثهای نحیف وسیمایی دلنشین وجذاب داشت.
اوعمر قلیل وشریف خود را در بندگی حق سپری کرد.
وبراستی ازمصادیق بارز«رهبان باللیل واسدّ فی النهار» «وحاسبوا قبل آن تحاسبوا وموتوا قبل آن تموتوا»بود. وتداعیگر این فراز خطبه متقین علی(ع)؛
«اگرنبود اجل معینی که خدا برای هرکس قرار داده ،از شوق ثواب وبیم عذاب، چشم بهم زدنی جان در کالبدشان قرار نمیگرفت!»
وبراستی اوچنین بود واز شوق لقاءالله وزیارت اولیاءالله سرازپا نمی شناخت،بالاخص بعد ازشهادت رفیق شفیقش«مسعود قائنی» قرار وآرام نداشت.
وبه مصداق شریفهٔ«کونوا دعاة الناس بغیر السنتهم» بیش وپیش ازآنکه به زبان امربه معروف وناهی ازمنکر باشد خود به معاریف عامل بود واز منکرات پرهیزمیکرد.
ازویژگیهای بارز اخلاقی او «تولی وتبری»وجاذبه و دافعه»اش بود! یعنی نسبت به فاسقین بخصوص ضد انقلابیون و معاندین اسلام ودشمنان ولایت فقیه ،بهشدت دافعه داشت وآنهایی که قابل هدایت نبودند ،حتی اگر ازخویشانش بودند،طرد میکرد!
نسبت به حزباللهی ها ارادت میورزید. امابه راحتی با هرکسی مأنوس نمیشد.
دربرخی عملیاتهای مهم حضور داوطلبانه داشت و به موجب این موهبت الهی،ازکسانی بودکه مشمول لطف واردات خاص امام راحل(ره) بود وبارها برملکوت دست وبازوی توانمند او نشان پرافتخار «بوسه روح اللهی»خورده بود وهمین بساست ورا صحبت صغیر وکبیر!
روحی لطیف وقلبی سلیم داشت،
همواره تمیز بود وغالبا معطر ، اهل ذوق و ادب وهنر بود.
زمانی آواز وموسیقی سنتی گوش میکرد
در خیاطی نیز-که شغل مورثی پدرش بود- مهارت داشت.
خوبمینگاشت وخطی خوش داشت
واندکی هم طبع شعر، گاهی سرودههایش رابرایم میخواند واز بنده- بخاطر دستی که در فنون شعرداشتم- نظرم را جویا میشد.
بعد شهادتش برخی ازسرودههایش همراه وصیتنامه اش، بهضمیمهٔ کتابچه دعایی چاپ ومنتشرشد.
حافظه قوی وهوش ونبوغ سرشاری داشت ومطالب عمیق را زودمیفهمید، درسهایش راخوب میخواند وبا اینکه بیشتر دوران تحصیلش را درجبهه میگذرانید از درسهایش عقب نمی افتاد.
زاهد وقانع بود ودرخوراک و پوشاک ومعیشت زندگی با اندکی که حفظ آبرو شود قناعت میورزید وخود این مسأله را گاهی که درحجرهاش بیتوته داشتم یابه منزل ما میآمد،به عینه شاهد بودم.
با
اینکه مدتها در حوزه تحصیل میکرد حقوق و شهریهای را نمیگرفت.
از نظرتحصیلات حوزی با اینکه درسش را تا حدی خوانده بود که میتوانست ملبس به لباس روحانی شود،از درآمدن در کسوت روحانیت اجتناب میکرد.
وقتی از او سوال میکردی که چرا لباس روحانی را نمی پوشی!؟
پاسخ میداد«این لباس مقدّسی است وهرکس نمیتواند با اندکی تحصیل، ملبس به این لباس گردد!»
اهل جمعه وجماعت بود وبا اینکه تنهایی را ترجیح میداد، حتی الامکان بیشتر فرائض را به جماعت ادا کند.
اهل سیر وسلوک ،ذکر وفکر ،صَمت وصُمت ،سَهَر وعزلت ،دعا واستغفار، تهجّد ونافلهٔ شب بود.
دعای کمیل،مناجات شعبانیه وزیارت عاشورایش معمولا ترک نمی شد.وگاهی توفیق میشد به اتفاق هم از محلات یا قم به تهران میآمدیم، تا درمراسم دعای کمیل که در مهدیه تهران شرکت نماییم.
چونان حضرت ابوذر ،غالب عبادتش
سکوت وتفکر بود وگاهی چنان درخود فرومیرفت واندوهیگن میشدکه از اطرافیان غافل میگشت،چنانکه اگر کسی که او را خوب نمی شناخت به او گمان بد میبرد.
ازحرف لغو وبیهوده وشوخیهای مبتذل پرهیزمیکرد،چنانکه بارهاخود شاهد بودم، کسانیکه را که سخن لغو می گفتند ویا غیبت میکردند، نهی مینمود ودراین مورد با احدی رودربایستی نداشت!
در تشییع جنازه شهداومراسم دفن وترحیم آنها ودرصحنه های تظاهرات وراهپیمائیهای دوران انقلاب و بعداز آن شرکت میکرد.
درکتابخانهٔ محقرش بیشتر کتب درسی حوزوی و وتفسیری و روایی ومذهبی وعرفانی وشاعران عارف مسلک بود.
چنانکه اشاره شد بنده بعد انقلاب با وی توفیق آشنایی وبعد دوستی پیدا کردم ودر سال عیدغدیر سال ۱۳۵۹ برای ابد عقد اخوت ومودّت بستم وسپس در اواخر عمر شریفشان با یکدیگر قرابت سببی پیدا نمودم ، تازمان شهادتش، شاهدتحولات روحی وسلوکیش بودم واز او خاطرات تلخ وشیرینی جالبی درسفر وحضر به ویژه در زمان دفاع مقدس دارم که بعضاً به آنها اشاره خواهم کرد.
البته قبلا برخی ازآنها را درمحافل نقل کردهام ویادر مطبوعات چاپ ومنتشر گردیده واگر توفیق شد، برآنم که انشاالله درمجموعهٔ خاطراتم ازسالهای دفاع مقدس همراه باعکسهایی که باهم درجبهه انداختهایم، چاپ ومنتشر سازم.
درخاتمه ازآنجا که بیش ازاین سخن درباره شخصیت والای او دراین مقال نمیگنجد.انشاالله ،در مجال بعدی به بیان گزیدهای ازخاطراتش خواهم پرداخت!
«شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار! تاوقت دگر»
⏪ادامه دارد
❤️ابوالفضل فیروزی(نی نوا)
#دفاع مقدّس
🗓۱۴۰۰/۶/۱۲
🆔
@banavayeneynava
2⃣م