😱🔥 با ترس آب گلومو قورت دادم. باورم نمیشد بخاطر منه سر دوتا پسر دعوا شده... قلبم داشت از سینم میزد بیرون. با صدای چشامو از ترس بستم. اما با حرفی که خان زد خون توی رگهام منجمد شد. +خفشید من هنوز نمردم که شما تنه لشا به جون هم افتادید... برادر این دختر، تک دختر منو کرد و از روستا کرده اگر قراره این دختر بشه، خون بس من میشه نه شما...با تموم شدن حرف خان زنش کشید و از حال رفت... باورم نمیشد...نه امکان نداشت پدرم نمیزاشت من زن این پیر مرد بشم. با کشیده شدن موهام توسط خان جیغی کشیدم و روی زمین افتادم,اما با کاری که کرد...🙊🔥🔞 👇♨️ http://eitaa.com/joinchat/1019936784C9e1eab6095