😂😂✋🏻 ♨️این سو استفاده از اعتماد ماکان نبود. چنگی توي موهایش زد. دیگر دست خودش نبود. هیچ چیز. لبش را گزید سخت بود. گفتنش سخت بود. آرام زمزمه کرد: ترنج... اشک هاي ترنج بی صدا فرو می ریخت. با شنیدن نامش سرش را بالا آورد ترنج...نگاهت و ازم نگیر... http://eitaa.com/joinchat/1010434064Ccde0cbab9d ♨️🔞💯