اشاره ای به لباسای که پوشیده بودم کرد و با خنده گفت :شلوار باباتو پوشیدی؟ با صدای خنده بقیه با خجالت سرمو پایین انداختم.خودشو جلوتر کشید و با پوزخند گفت: _الان انتظار داری به عنوان زنم معرفیت کنم؟ اونم توی دهاتی رو؟ دستای لرزونم رو محکم فشار دادم و با صدای که از ته چاه میومد گفتم :آرش من زنتم. پوزخند صدا داری زد و گفت : _تو فقط کنیز من به حساب میایی نه زن من. کافیه بچه به دنیا بیاد تا از خونه پرتت کنم بیرون.لگدی به ساق پام زد که تعادلم رو از دست دادم داشتم روی زمین می افتادم که دستی دور کمرم حلقه شد،که با وحشت به عقب برگشتم با دیدن...❌🔥👇 http://eitaa.com/joinchat/1019936784C9e1eab6095