یک موقعیتی را داده بودند به ما دوتا هر دو آرپی‌جی داشتیم ؛ او می‌زد من کمک بودم من می‌زدم او کمک بود و یک‌بار نوبت من بود حال نداشتم بلند شوم! فهمید قبضه را آماده کرد، بلند شد ؛ شلیک کرد ؛ نشست ؛ با یک خالِ هندی روی پیشانی‌اش... l📲 بانک عکس دفاع مقدس https://eitaa.com/bank_aks