8️⃣7️⃣3️⃣ قصه شب 💠ماجراهای حبیب و رحمان، این قسمت «اختراع ممنوع» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: خودباوری و استقلال ملی 🔶 رحمان، دوست حبیب‌الله که توی قصه قبل شناختیمش، از اون رفیق‌های جون‌جونی و مهربون بود که همیشه توی هر ماجرایی کنار حبیب‌الله بود. مدرسه اون و آقاحبیب‌الله داستان ما با هم فاصله داشت؛ ولی هروقت رحمان زنگ ورزش داشت، هرطوری بود، می‌رفت مدرسه حبیب‌الله تا ببیندش؛ چون خیلی زود دلش برای دوستش تنگ می‌شد. 🔷 توی یکی از همین روزها که رحمان اومده بود تا دوستش رو ببینه، متوجه شد که حبیب‌الله و بقیه بچه‌ها رفتن کارگاه مدرسه؛ آخه قرار بود هر دانش‌آموز یه کاردستی درست کنه و نمره بگیره. وقتی رحمان وارد کارگاه شد، حبیب‌الله رو دید که با بقیه بچه‌ها دور یکی از همکلاسی‌هاشون جمع شدن و دارن با ذوق و شوق، اونو تشویق می‌کنن تا کاردستی‌اش رو آماده کنه. جلوتر که رفت، دید یه دستگاه عجیب و غریب برقی روی میزه که مثل یه ساعت کار می‌کرد. اصلاً می‌تونستی بهش دستور بدی تا سر وقت زنگ بزنه و کارهای دیگه رو انجام بده؛ درست شبیه یه ربات دست‌ساز که هیچ بچه‌ای اون موقع‌ها نمی‌تونست درست کنه. 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید. ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/231874 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org