زن، زندگی، آزادی!
با بلوز سرخابی و شلوار جین و کیف دستی وارد آرایشگاه شدم. تا رسیدن نوبتم نیم ساعتی باید منتظر می ماندم. دفترچه ی لغات انگلیسی ام را در آوردم و شروع به خواندن کردم. یکی از خانوم ها که مثل من منتظر نوبت بود گفت: چه موهای پرپشت و خوش رنگ و حالتی دارین
گفتم ممنونم چشماتون قشنگ می بینه
گفت: شما هم زبان می خونی مهاجرت کنی؟ خیلیا به خاطر حجاب اجباری دارن میرن
گفتم نه من مدرس زبانم و لازمه انگلیسی مو تقویت کنم
گفت: چقدر با آزادی زن ها موافقید؟
گفتم: کاملا
خانومی که در نوبت میکاپ بود گفت: آره به خدا از روزی که روسری هامونو در آوردیم برف و بارون رحمته که نازل میشه.
گفتم: چه جالب که شما اینطوری برف و بارون رو تحلیل می کنی
گفت: اصلا نفاق از بین رفته به خاطر همین خدا داره بهمون رحم می کنه
گفتم: به سنت های الهی هم مسلط هستین
گفت: بله اصلا سال ها بود برف و بارون نباریده بود
گفتم: اما ما خانوم ها گاهی به هم رحم نمی کنیم
گفت: چطور؟
گفتم: مثلا بعضی خانوما با آرایش شب، صبح ها میرن سر کار و حواس همکارای مردشون رو پرت می کنن
خانومی که زیر دست آرایشگر بود گفت: خیر ندیده ها چرا میرن سراغ مردهای متاهل؟
ناخن کار داد زد: خدا لعنتشون کنه خوشگل می کنن دل شوهرامون آب میشه.
آرایشگری که مشغول رنگ مو بود گفت: خب برن سراغ پسرهای مجرد
خانوم اولی گفت: بدبختن فردا همین مرد مثل آشغال از زندگیش پرتشون می کنه بیرون.
عروس جوانی گفت: شوهرم میگه حالم از موهای فر خوردت به هم می خوره، یه کاریشون بکن. منم باید هر شیش ماه بیام بشینم رو صندلی کراتینه، چون آقا بیست و چهاری جلوی شبکه های ماهواره ای لم داده و فیلش یاد هندستون می کنه. به خدا ما زن ها خیلی بدبختیم...
گفتم: باور کنید تو خود فرانسه هم پوشش دانشگاه با عروسی فرق می کنه.
خانم اولی گفت: پس شما به آزادی قائل نیستی؟
گفتم: چرا منم میگم زنا حق دارن آزاد شن.
جواب داد: مبارزه می کتیم تا اخرین نفس
گفتم: اما تعریف من از آزادی با تعریف شما یکم فرق داره.
ناخن کار گفت: چه فرقی؟
گفتم: زن ها باید آزاد شن از اینکه همه شکل هم باشن، دماغا سر بالا، گونه ها برجسته، لبا تزریقی، سینه ها عمل شده، ناخن ها فرنچ شده, مژه ها اکستنشن شده و پلکای بلفاروپلاستی شده....از جبری که می گه باید این شکلی بود تا محبوب بود.
لایک بود که از هر طرف به سمت من ارسال می شد.
ادامه دادم: به چه گناهی اینقدر باید زیر تیغ جراحی رفت؟
یکی گفت: چقدم که خطاهای پزشکی زیاده
دیگری گفت:دستی دستی زیر تیغ این جراحا خودمونو به کشتن میدیم
آرایشگره گفت: یکی از مشتری هام بنده خدا بر اثر جراحی زیبایی ابدومینال شکم آمبولی کرد و از دنیا رفت طفلی خیلی جوون بود.
گفتم: حالا میاید برا این آزادی مبارزه کنیم؟
ناخن کار گفت: راس می گی آزادی واقعی اینه که می گی.
کارم که تمام شد رفتم از راهروی ورودی، قبل از پذیرش، از رخت آویز، چادرم را سرم کردم و آمدم برای خداحافظی،
خانومی که اول سر صحبت رو باز کرده بود گفت: عه شما چادری هستی؟ حیف
گفتم: چی حیف؟
گفت : حیفه این موهای قشنگتون
خندیدم و گفتم نظر لطفتونه خیلی ها فکر می کنن ما داریم زیر چادر کچل می شیم، ولی خب من سی ساله چادریم و موهام به این پر پشتیه
صدای خنده آرایشگاه رو پر کرد
به خدا سپردمشون و آرایشگاه رو ترک کردم و تا رسیدن به خانه به برفی که بعد از راهپیمایی مردم نازل شد فکر می گردم
✍ بهار قبادی
https://ble.ir/haad1442