بسم‌الله «شوق» عکس‌ها را باز می‌کنم. یکی یکی کودکان و نوجوانانی که با شلیک مستقیم گلوله به خاک و خون تپیده‌اند، دست خودم نیست هر مادری وقتی این تصاویر را می‌بیند، اولین تصویر ذهنی‌اش می‌شود تصویر کودک خودش، با همان ابعاد، همان قدر خونی، همان قدر کوچک، همان طور مظلوم. برای مایی که زمان جنگ را ندیده‌ایم، برای مایی که کودکی تا جوانی‌مان را با اخبار هرروز فلسطین و غزه سرکرده‌ایم، برای مایی که یک عمر دلمان سوخته و کاری به جز راهپیمایی روز قدس و کمک‌هایی که در کودکیمان برای فلسطین ارسال می شد، برنمی‌آمده، شور و شوقمان کمتر از جوانان فلسطینی نیست. هرکس که تصویر پسرک پناه گرفته در آغوش پدر و شهادت هردویشان را قریب بیست سال پیش دیده، امروز خوشحال است. اما خوشحالی ما جنس غریبی دارد. خوشحالی ما از جنس بغض‌های فروداده است. از جنس برای حضور همه کسانی که یک عمر خواستند راه کربلا را تا قدس باز کنند و نبودند که ببینند. از جنس حسرت جمعه سیاه تاریخ.از جنس حسرت هزاران مادران فلسطینی که این سالها فرزندان نوزاد و نوجوان و کودکشان را در خاک و خون، میان پرچم فلسطین به خاک سپردند و دوباره فرزند آوردند به امید مبارزه به امید تربیت نسلی که امروز شاهد افتخار آفرینی‌شان بودیم. براستی اگر این مادرها، جنگ را، نبود امکانات را، تحریم جهانی غزه را، نبود وسایل بهداشتی را، فقر را، ترس و نبود امنیت را، بهانه می‌کردند که البته از بهانه‌های ما مثل: وضع اقتصادی، قسمت پوشک، حال نداشتن، کوچک بودن خانه، نبود اعصاب، خیلی جدی‌ترند، آن وقت قطعا الان جبهه مقاومت، نسل جوان جنگاوری، نداشت تا مثل مار و ملخ، از زمین و آب و آسمان بر سر صهیونیست‌ها، فرو بیایند. عکس‌ها را می‌بندم و دلخوش می‌کنم به فردایی که توسط همین جوان‌ها و رهبرشان، برای فلسطین و جهان، طور دیگری رقم خواهد خورد و فلسطین، پاره تن اسلام، دیگر مظلوم نخواهد بود. ✍محنــــــــــــــا از اینکه مطالب را با لینک منتشر می‌کنید، ممنونیم❤️ @almohanaa