💠💠💠
💠💠
💠
📚
آسایش جان جلد(۲)
✍
شفای فوزیه زیدان
ادامه...
🔹 برادران پیشنهاد وی را نپذیرفتند و
گفتند زیبنده نیست که تو را با این حال به شام ببریم. اگر بنا است توسط حضرت زینب عليهالسلام از خدا شفا بگیری، همین جا هم امکان پذیر است.
فوزیه هر چه اصرار کرد بر اعتذار آنان می افزود. ناچار خود را به خدا سپرد و صبر بیشتری کرد.
🔹روزگار گذشت تا در یکی از روزهای محرم در همسایگی منزلش مجلس عزاداری سیدالشهداء عليهالسلام بر پا شد. فوزیه به حال نشسته و به کمک دو دست به خانه همسایه رفت. از بیانات واعظ استفاده برده و در اثر ذکر مصیبت گریه کرد و توسل جست و دعا کرد و بعد از پایان عزاداری به همان حال به خانه آمد. شب هم بعد از ادای فریضه و خوردن غذا با همان توسل خوابید. نزدیک صبح بیدار شد تا این که نماز بخواند ولی هنوز فجر طالع نشده بود. وی به انتظار طلوع فجر نشست.
🔹 در این اثناء متوجه شد که دستی آمده و بالای مچ وی را گرفته و یک نفری می گوید (
قومی یا فوزیه)؛ یعنی برخیز ای فوزیه .
ادامه دارد...
📜
#آسایش_جان_جلد_۲
✍فاطمه زینالعابدین پور
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🧕
@banovanebeheshti
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄