سال پنجاه و هفت با اوج گرفتن فعاليت هاي ضد رژيم، كارهاي زهره هم بيشتر بود. براي پخش اعلاميه و نوار با سوده وارد عمل مي شد. يك بار با حجاب كامل، شايد آن قدر كامل كه توي چشم بود، شروع به پخش كردند؛ با چادر مشكي، محموله دست زهره بود. هيچ كدامشان متوجه ماموران نشدند. آنها با لباس عادي، زهره وسوده را تعقيب مي كردند. دو تا از بچه هاي گروه هم پشت سر زهر و سوده بودند تا در موقع اضطراري كمك آنها باشند. وقتي مامورها نزديك مي شدند، زهره حدس زد مشكلي پيش آمده، به سرعت اعلاميه ها را به بچه ها رد كرد. ماموران ساواك زهره و سوده را دستگير كردند، ولي هيچ مدركي پيدا نكردند. سوده به خاطر سن كمي كه داشت آزاد شد. فقط چند ساعت او را زنداني كردند. اما زهره را نگه داشتند. بازجويي كردند. كاغذهايي سفيد دادند تا زهره هر چه مي داند بنويسد. زهره نوشت... |♡ٻآݧؤاݧ‌شہیــڋه✿↷ 『 http://eitaa.com/banovaneshahideh 』∞♡