♦وقتی کوثرش از خواب بیدار میشد و بی قراری می کرد، بغلش می کرد و بلند میشد و می ایستاد*
♦بعد دور اتاق راه می رفت و آروم آروم همینطور که تکونش میداد تکرار می کرد:*
♦#علی،#علی،#علی،#علی....
♦گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی(ع) رو تکرار می کرد و کوثر دوباره میخوابید...
*شهید محمودرضا بیضائی🕊
*راوی: برادر شهید*
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀